گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۵۶

 

از خلد گرفت بوستان نور

پیرایه و جامه یافت از حور

جامه ز حریر و حُلّه دارد

سرمایه ز لعل و درّ منثور

بودند چهار مه درختان

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۷۲

 

آدینه و صبح و عید قربان

فرخنده گشاد هر سه یزدان

بر ناصر دین و تاج ملت

شاه عجم و پناه ایران

سنجر که نهیب خنجر او

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

آن زلف نگر بر آن بر و دوش

وان خط سیه بر آن بناگوش

هر دو شده پیش ماه و خورشید

مانندهٔ حاجبان سیه‌پوش

بی‌گرمی و بی‌فروغ آتش

[...]

امیر معزی
 
 
sunny dark_mode