گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲

 

روی تو به حسن حور عین است

کوی تو بهشت راستین است

از بهر نثار خاک پایت

چون دست دلم در آستین است

رخسار تو لاله ربیع است

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

باد سحری طرب فزاید

غم از دل غمکشان زداید

بادی که به صبحدم برآید

بی باده مرا طرب فزاید

دل در بر من بدو شتابد

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

آن عهد و وفای ما کجا شد

از هر دو دلت چرا جدا شد

دی عادت تو همه وفا بود

امروز چرا همه جفا شد

بر لشکر حسن، پادشاهی

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

ای دو لب تو ز شهد خوشتر

زندان توام ز مهد خوشتر

بدخو مشو و تبه مکن عهد

خوی خوش و حسن عهد خوشتر

گر وصل تو را به جهد یابم

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

زان دو لب چون عقیق یارم

از دیده همی عقیق بارم

کارست مرا عقیق باری

تا عشق عقیق اوست کارم

کردست سرشک من عقیقین

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

چون زلف تو بی قرارم از تو

چون چشم تو با خمارم از تو

ای گشته چو روزگار بدعهد

سرگشته روزگارم از تو

ای حسن تو بی شمار گشته

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

گر نه ز رقیب ناخوشستی

با خلوت او مرا خوشستی

گر جمله بلا ز عشق بودی

حقا که همه بلا خوشستی

گر نه ز جفا جدایی افتد

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹

 

فضلی که بر او زکات باشد

فضل شرف القضات باشد

هر فضل به فضل او نماند

هر آب نه با حیات باشد

هر روز نه روز عید باشد

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۱

 

دل من مهر آن گزید که او

بسته دارد میان به کینه من

من زدشمن چگونه پرهیزم

دشمن من میان سینه من

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۷

 

با موی سیه دلم قوی بود

اندیشه نکردم از ضعیفی

تا موی سپید دید چشمم

چون موی شدم ز بس نحیفی

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۱۳

 

کهتر و مهتر از وضیع و شریف

همه از روزگار رنجورند

دوستان گر به دوستان نرسند

اندر این روزگار معذورند

ترکان تو وشاق خورشید

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۳۰

 

تا بشنیدم که ناتوانی

دلتنگ شدم چنانکه دانی

گفتم شخصی بدان لطیفی

افسوس بود به ناتوانی

افتاد ز هاتفی به گوشم

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۳۱

 

پیری ز وجود من برون برد

آن لطف و صفا و آن ظریفی

پیری و جوانی این دو در من

این کرد بهاری آن خریفی

ادیب صابر
 
 
sunny dark_mode