گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در مدح علی بن عثمان گوید

 

چشمم ز غمت عقیق بار است

رازم ز پی تو آشکار است

از عشق تو بی قرار گشتم

عشق تو هنوز برقرار است

بیچاره دل من ای نگارین

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - هم در مدح او گوید

 

کاری بگزاف می گذارم

عمری به امید می سپارم

نی زهره آنکه دل به جویم

نی طاقت آنکه دم بر آرم

اندیشه به سوخت عقل و روحم

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - در این قصیده ابو المعالی نصر بن محمد را مدح کند

 

ای راحت روح و رامش تن

وصل تو طرب فزای و شیون

بر بوی لب تو عقل سر مست

وز رنگ رخ تو خانه گلشن

از شرم چو روی برفروزی

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۵ - در مدح احمد عمر گفته از غزنین فرستاد

 

ای باد سپیده دم سفر کن

یک چند رفیقی قمر کن

با نغمت زهره همنفس باش

درصورت مشتری نظر کن

از خاک بهشت بوی بردار

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

ای سرور کرده پادشاهت

اوج فلکست پایگاهت

تا بخت به پیش تو میان بست

سوی رفعت گشاد راهت

برحق باشد که سعد افلاک

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

دل کار هوات می بسازد

جان برگ عنات می بسازد

بد سازتر ازستم چه باشد

وین هم ز قضات می بسازد

یکتا دل من نساخت با خود

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

دل چون ز لبت شراب خواهد

درد از جگرم کباب خواهد

درآب دو دیده غرقه گردد

هر تشنه که از تو آب خواهد

گنج تو درین دل خرابم

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

حسن تو به گفت هم نیاید

نقش تو ز هر قلم نیاید

عیسی شده مگر که جانها

در دام تو جز به دم نیاید

جز بهر نظاره تو خورشید

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

آرام دل مرا بخوانید

بر مردم چشم من نشانید

آوازه عشق من شنیدید

اندازه حسن او بدانید

چون صورت روی او بدیدید

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

از صبر نکرده بازگشتم

وز دیده سوز ساز گشتم

چون میل تو سوی جور دیدم

غم جوی و ستم نواز گشتم

بی دل نالان و پوستی خشک

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

ای چهره تو بهار جانم

وی از تو شکفته بوستانم

نقش تو برسته پیش چشمم

نام تو بمانده برزبانم

راز تو بگو که با که گویم

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

ای کرده همه بدی به جایم

دریاب که شد ز جای پایم

نزد تو کجا برآید ای جان

گر من به طفیل تو برایم

انگشت نمای خلق گشتم

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

ای صاحب آن دو زلف کوتاه

شب پوش منه تو بر رخ ماه

منمای به آفتاب رویت

کز رشک مباد گم کند راه

منگر به ستاره تا ستاره

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

ای مونس جان من کجائی

از دیده من چرا جدائی

چون دل دهدت که هر زمانی

صد باره به نزد من نیائی

در دل شغب و دغا چه داری

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

خه خه که چو بوالعجب نگاری

یارب که چه دلفریب یاری

در بزم چو کبک در خرامی

در رزم چو باز در شکاری

در میدان است گوی حسنت

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

ای چشمه آب زندگانی

وی شعله آتش جوانی

ای تابش حسنت آفتابی

وز گردش طاق آسمانی

گر خر گه مه شود منقش

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

جانا تو به دیگران چه مانی

کاسایش جان یک جهانی

چون یوسف توتیای چشمی

چون عیسی کیمیای جانی

تا چند بود چو گل دو روئی

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

ای گوهر کیمیای شاهی

آرایش تخت و بارگاهی

بهرام زمین توئی که در رزم

بهرام سپهر را پناهی

خندان ز تو باغ شهریاری

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹

 

گلگون رخ یار من دریغا

کز جنگ زمانه در سر آمد

افسوس که نوبهار حسنش

بیرون شد و تیرمه درآمد

ماهش که بتافتی فروشد

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷

 

فرخنده جمال ملک و دین را

چون من ز ملوک برگزیدم

بیزارم ازین و آن که او را

بهر کرم و هنر گزیدم

رویم بادا فکار چون زر

[...]

سید حسن غزنوی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode