گنجور

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » فصل دوم

 

یارید به باغ ما تکرگی

و ز گلبن ما نماند برگی

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل سیم

 

عشق آمدو کرد عقل غارت

ای دل تو بجان بر این بشارت

ترک عجمی است عشق دانی

کز ترک عجیب نیست غارت

میخواست که در عبارت آرد

[...]

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل سیم

 

نظار گیان روی خوبت

چون در نگرند از کرانها

در آینه نقش خویش بینند

زین است تفاوت نشانها

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل پنجم

 

هم عقل دویده در رکابش

هم عشق خزیده در پناهش

مه طاسک گردن سمندش

شب طره پرچم سیاهش

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل چهارم

 

خوان تو «ابیت عند ربی»

خواب تو «ولا ینام قلبی»

ای کرده بزیر پای کونین

بگذشته ز حد «قاب قوسین»

خاک قدم تو اهل عالم

[...]

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل بیستم

 

بر آتش عشق تو بسوزم

گر سوختن منت بسازد

گفتی که بباز جان چو مردان

عاشق چه کند که جان نبازد

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » رسالهٔ عشق و عقل (معیار الصدق فی مصداق العشق) » بخش ۴ - فصل

 

عشق آمد و عقل کرد غارت

ای دل تو بجان بر این بشارت

ترک عجبی است عشق و دانی

کز ترک عجیبنیست غارت

شد عقل که در عبارت آرد

[...]

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۳

 

عشق آمد و کرد عقل غارت

ای دل تو به جان بر این بشارت

ترک عجبی است عشق دانی

کز ترک عجیب نیست غارت

شد عقل که در عبارت آرد

[...]

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۹

 

دل بی تو ز تو خبر ندارد

در عشق تو خواب و خور ندارد

با یار بگوی عاشقان را

زین بیش بلند بر ندارد

از رحمت عاشقان به رویت

[...]

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۰

 

ساقی تو بیار باده ز آن پیش

کم دست اجل دهان بگیرد

زآن باده که از پیاله عکسش

حال گل ارغوان بگیرد

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۱

 

بر آتش عشق تو بسوزم

گر سوختن منت بسازد

گفتی که بباز جان چو مردان

عاشق چه کند که جان نبازد

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۳۰

 

گر با خردی و زنده جانی

بر کن دل از این جهان فانی

آب رخ دین خود چه ریزی

از آتش شهوت جوانی

آتش در زن به هر دو عالم

[...]

نجم‌الدین رازی
 
 
sunny dark_mode