گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۲

 

چون وصل در نگنجد، هجران کجاست لایق؟

آری یکی ست اینجا معشوق و عشق و عاشق

از عارض نکویان حسن تو جلوه گر شد

کآمیخت عشق عذرا، با جسم و جان وامق

ندهد خداشناسی خود ناشناس را رو

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۵

 

هندوستان غربت بادا به ما مبارک

هان دوستان شما را مرگ وفا مبارک

بوی بهار برخاست، ما خود اسیر دامیم

مرغان گلستان را برگ و نوا مبارک

قربانیان نازیم، در خاک و خون تپیده

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۱

 

از خاک آستانت تا دیده دور دارم

جان بی قرار دارم، دل بی حضور دارم

افسانهٔ لب توست، رازی که می سرایم

پیغامی از زبانت، چون نخل طور دارم

تو مهر دل فروزی، من ماه جان گدازم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۵

 

ساقی مده خمارم در انتظار چندین

گلشن وفا ندارد، گل اعتبار چندین

هر بوالهوس ز تیغت صد زخم کاریش هست

اخلاص جان سپاران نامد به کار چندین

پروای دل نداری کس در غمت چه سازد؟

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۴

 

گلگونهٔ بهار است خوناب دیدهٔ من

گل در خزان ندارد رنگ پریدهٔ من

حیرتگه نگاهم، آیینه دار لیلی ست

مجنون وادی اوست هوش رمیدهٔ من

عشق تو خرمی داد، گلگشت خاطرم را

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۹

 

ساقی دم صبوح است، خورشید جام گردان

دور زمانه یکدم، حسب المرام گردان

بی می زلال کوثر زهر است در روانها

تلخ است کام جانها عیشی به کام گردان

مهر جهان فروزی، فیضت کران ندارد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۵

 

من در میان نبودم، دل بود و یار هر دو

از بیخودی به شکرم وز روزگار هر دو

گر پرده سنج عشقی، بگشای گوش و بشنو

گویند یک اناالحق، منصور و دار هر دو

جرم نکرده ما، تا کی عتاب دارد؟

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۳

 

گر غمزه اش به یغما، دل را ز ما گرفته

پیکان او به از دل، در سینه جا گرفته

در مکتب محبت، روشن سواد حسنم

تا از غبار خطش، چشمم جلا گرفته

نتوان به سر رسانید بی عشق زندگی را

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۹

 

نگذاشت نی به هوشم، از نالهٔ رسایی

بیگانه ام ز خود کرد، آواز آشنایی

در باغ می سراید، هر مرغ با نوایی

دارد دم بهاران، پیغام آشنایی

گویند کیست در شهر، غارتگر شکیبت

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۹

 

ابرکفت بنازم، فیضی ببار ساقی

گرد سرت بگردم، جامی بیار، ساقی

برخیز و جلوه سرکن، بگشای جعد مشکین

باد از دم بهاران، شد مشکبار، ساقی

ساغر بده که آید، آبی به روی کارم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۵

 

خاصان تمام مستند، ساقی صلای عامی

ته جرعه ای کرم کن، مِن راوقِ الکرامی

خامیم و اوفتاده، می ده که باده بخشد

اجساد را قیامی، ارواح را، قوامی

آواره ام به فرقت، از منزل سلامت

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۱ - در توسل به حضرت خاتم الانبیاء (ص)

 

یا خاتم النبییّن، غمخوار عالمی تو

پیش تو چون ننالم؟ از جور آسمانی

از عرض شکوه هرچند، خالی نمی شود دل

از من سخن طرازی، از خامه خون چکانی

ناید نهفتن از من، با لطف شامل تو

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۴ - ماده تاریخ

 

احرام روضه شیخ، بستیم و شد میّسر

گردید دیده روشن، از نور باهرِ شیخ

سالی که این سعادت، ما را میّسر آمد

تاریخ این زیارت گردید، زایر شیخ

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۳۳ - آزادی دو عالم

 

ای دل، به قدر خواهش، در چشم خلق خواری

آری به قدر حاجت، طالب ذلیل باشد

یک قطره آبرو را، نتوان به زندگی داد

لب تشنه جان سپارم،گر سلسبیل باشد

آزادی دو عالم، در قطع آرزوهاست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱

 

بر رخ چه درگشاید، بیگانهٔ وفا را

چشمی که می نبیند دیدار آشنا را؟

نخل فسرده ی ما، نه سایه نه ثمر داشت

ما شاخ خشک بیدیم، معذور دار ما را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۷

 

رفت آنکه دل به محنت، آسوده بود ما را

چشم از فسانه غم، شب می غنود ما را

زین پیشتر ز چشمم، جاری دو جوی خون بود

اکنون هزار چشمه، از دل گشود ما را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۶

 

باغ و بهار سازد، جیب و کنار خود را

هرکس گذاشت چون من، با دیده کار خود را

من آن نیم که چون شمع، آسودگی گزینم

درکارگریه کردم، لیل و نهار خود را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۲

 

تا در سخن درآرم، شیرین زبان خود را

بندم به ناله چون نی، هر دم میان خود را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۸۰

 

داغ است و سینه در عشق، صبح و ستاره ما

خورشید سر برآورد، از جیب پارهٔ ما

از ناوک نگاهت، خاطر نشد تسلّی

بگذشت غافل از دل، مست گذارهٔ ما

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۱۵

 

بال و پر گر به اسیری نبود پروا نیست

گوشهٔ خاطر ما، هیچ کم از صحرا نیست

درکار خانهٔ دهر، چیزی به مدعا نیست

نعمت بود فراوان، جایی که اشتها نیست

با یاد قامت او، سازد دل شکسته

[...]

حزین لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode