گنجور

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

ما سالها مقیم در یار بوده ایم

اندر حریم محرم اسرار بوده ایم

با یار خوشخرامم و خندان بکام دل

بیزحمت و مشقت اغیار بوده ایم

اندر حرم مجاور و در کعبه معتکف

[...]

شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

دارد نشان یارم هر دلبری و یاری

بینم جمال رویش از روی هر نگاری

جز روی او نبینم از روی هر نگاری

جز خط او نخوانم از خط هر عذاری

عکسی از آن جمال است هر حسن و هر جمالی

[...]

شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

ای آفتاب رویت هرسو فکنده تابی

وی از فروغ مهرت هر ذرّه آفتابی

از کیست قدر رویت چون نیست غیر تو کس

هر لحظه در لباسی هر لحمه در نقابی

ساقی و باده چون نیست الّا یکی پس از چه

[...]

شمس مغربی
 
 
sunny dark_mode