بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۲
آفاق جا ندارد همت کجا نشیند
سنگ از نگین براید تا نام ما نشیند
جایی که خاک باشد پشت و بلند هستی
تا چند سایه بالد یا نقش پا نشیند
تاب و تب نفسها از یکدگر جدا نیست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۶
از حقهٔ دهانش هر گه سخن برآید
آب از عقیق ریزد دُرّ از عدن برآید
از شوق صبح تیغش مانند موج شبنم
گلهای زخم دل را آب از دهن برآید
از روی داغ حسرت گر پنبه باز گیرم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴۶
امروز نوبهارست ساغرکشان بیایید
گل جوش باده دارد تاگلستان بیایید
در باغ بیبهاریم، سیری که در چه کارم
گلباز انتظاریم بازیکنان بیایید
آغوش آرزوها از خود تهیست اینجا
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴۷
یاران در این بیابان از ما اثر مجویید
گمگشتگی سراغیم ما را دگر مجویید
رنگی کزین چمن جست،با هیچکس نپیوست
گرد خرام فرصت از هر گذر مجویید
خفّت زکفهٔ ما معراج بی وقاریست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵۷
زاهد ز دعوت خلق دارد عجب کر و فر
گر کوشهگیری این است رحمت به شور محشر
واعظ به اوج معنی گر راه شرم دارد
باید ز خود برآید بر پایههای منبر
جهدی که نور فطرت بینور برنتابد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۳
صبح است و دارد آنگل در سر هوای نرگس
از چشم ما بریزید آبی به پای نرگس
ابر و بهار اقبال امروز سایهٔ کیست
گلکرد تاج برسر بال همای نرگس
آب وگل تعین این دلکشی ندارد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹۲
ما سجدهٔ حضوریم محو جناب مطلق
گمگشته همچو نوریم در آفتاب مطلق
در عالم تجرد یارب چه وانماییم
او صد جمال جاوید ما یک نقاب مطلق
ای خلق پوچ هیچید بر وهم و ظن مپیچید
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲۴
بازآکه بیجمالت توفان شکسته بر دل
تو بار بسته بر ناز ما دست بسته بر دل
سرو تو در چه گلشن دارد خرام عشرت
چون داغ نقش پایت صد جا نشسته بر دل
از آه بیاثر هم ممنون التفاتیم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵۵
زبن باغ همچو شبنم رنج خیال بردم
هرکس طراوتی برد من انفعال بردم
ماه از تمامی اینجا آرایش کلف داشت
من نیز رنج فطرت بهر ملال بردم
در دیر نا امیدی دل آتشی نیفروخت
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۲
چون شمع روزگاری با شعله سازکردم
تا در طلسم هستی سیر گداز کردم
قانع به یأس گشتم از مشق کج کلاهی
یعنی شکست دل را ابروی ناز کردم
صبح جنون نزارم شوقی به هیچ شادم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۳
شب چشم امتیازی بر خویش باز کردم
آیینهٔ تو دیدم چندان که نازکردم
فریاد ناتوانان محو غبار عجز است
رنگی به رخ شکستم عرض نیازکردم
سامان صد عبادت تسلیم ناتوانی
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷۰
خود را به عیش امکان پر متهم نکردم
خلقی به خنده نازند من گریه هم نکردم
سیر خیال هستی رنگ فضولیی داشت
از خجلت جدایی یاد عدم نکردم
کاش انفعال هستی میداد شر به آبم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۹
جز سوختن به یادت مشقی دگر ندارم
در پرتو چراغی پروانه مینگارم
روز نشاط شب کرد آخر فراق یارم
خود را اگر نسوزم شمعی دگر ندارم
بیکس شهید عشقم خاک مرا بسوزید
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۷
آمد ز گلشن ناز آن جوهر تبسم
دل درکف تغافل گل بر سر تبسم
خط جوش خضر دارد بر چشمهٔ خیالش
یا خفته خاکساری سر بر در تبسم
مستی ادب طرازست یا چشم نیم بازست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۸
واکرد صبح آهی بر دل در تبسم
تا آسمان فشاندم بال و پر تبسم
دل بی تو زین گلستان یاد شکفتنی کرد
بردم ز جوش زخمش تا محشر تبسم
ما را به رمز اعجاز لعل تو آشنا کرد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰۷
تا جلوهات پر افشاند از آشیانهٔ چشم
روشن حباب دارد بنیاد خانهٔ چشم
آیینهها ز جوهر بال نگه شکستند
از حیرت جمالت در آشیانهٔ چشم
خاک در فنا شو با جلوه آشنا شو
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۹
در مکتب تأمل فارغ ز صوت و حرفم
بویی به غنچه محوم خطی به نقطه حرفم
تا دل نفس شمارست هر جا روم بهارست
طاووس عالم رنگ لعبتگر شگرفم
نام توبی تصنع درس کمال من بس
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۳
بی دستگاهیی بود چون شمع در کمینم
پیشانی عرق ریز برداشت آستینم
بی قدریم برآورد همقدر آتش خس
بر خیزم از سر خویش تا زیر پا نشینم
آزادگان ازین باغ با صد طرب گذشتند
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۸
پرواز بی نشانی دارد دماغ جاهم
بشکن غبار امکان تا بشکنی کلاهم
سر رشتهٔ جنونم گیسوی کیست یا رب
شد دهر سنبلستان از پیچ و تاب آهم
دریای جستوجو را بی پا و سر حبابیم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۰
چون خامه از ضعیفی افلاک دستگاهم
صد رنگ لفظ و معنی بالیده در پناهم
هر چند چون حبابم بیدستگاه قدرت
تسخیر عالم آب ترکیست ازکلاهم
اقبال بینوایی چندین فتوح دارد
[...]