گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

گیرم به ناله کردم آواره پاسبان را

کو جراتی که بوسم آن خاک آستان را

ای نوجوان مرانم از در به جرم پیری

پیش سگانت افکن این مشت استخوان را

بر هیچ دل نجنبد مهرش ز کینه جوئی

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

ای دل ز خود برون شو یار است دیدی آمد

جز بذل جان مکن کار کار است دیدی آمد

گر بایدت سلامت ز آن خط و زلف بگذر

مور است دیدی آویخت مار است دیدی آمد

زاهد که عنف هستی بردش ز کوی مستی

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۲

 

قصد هلاک کردند مقصود کن فکان را

در سجده سر بریدند مسجود انس و جان را

عریاندر آفتابش پیکر طپید بر فرش

آن کش فراخت یزدان از عرش سایبان را

ای خاک خیره مگمار بر شرزه شیر روباه

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۱

 

نوری که در لطافت از سایه تن بتابش

کوکب فکند عریان پیکر در آفتابش

در پهنه بعد کشتن بر نی پس از بریدن

سر رفت بر سپهرش تن سود بر ترابش

آن تن که خاک او عرش پامال بی حسابان

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۵۱

 

تفریق جسم و جان است بدرود دوستداران

با آتش جدائی باد است پند یاران

دل دجله دیده دریا برق آه و اشک باران

بگذار تا بگرئیم چون ابر در بهاران

کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۵۵

 

بر آفتاب یثرب افکند سایه شامی

کز صبح زستخیزش با خاکیان پیامی

زانداز شامیان خاست بر مکیان قیامت

ای رستخیز کبری شستن بست قیامی

بر نصرت شهیدان ای جان و دل خروجی

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۵۷

 

خون بود دل ز هجرم نیمی کباب نیمی

ز امید و بیم نیمی خراب نیمی

چو از شام هستیم رفت صبح شباب نیمی

آن مه ز مهر برداشت طرف نقاب نیمی

امروز یا برآمد ز ابر آفتاب نیمی

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۷۶

 

شاهنشهی که برتر از عرش آستانش

از راه کینه بر خاک افکند آسمانش

ششصد هزار لشکر جمع آمدند یکسر

با تیغ و تیر و خنجر بهر هلاک جانش

قومی زهر کناره، افزون تر از ستاره

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات الحاقی » شمارهٔ ۲

 

تنگ است برگ رامش، تلخ است زندگانی

آنرا که پیشکار است درویش سیستانی

اوقات چیز خوردن، هوش است و بادپائی

هنگام کار کردن خوابست و سرگرانی

از تخت میهمان را، رخت افکند به تخته

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۱ - از قول یکی از دوستان به دیگری نگاشته

 

ایام تنگدستی در عیش کوش و مستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۴۰ - از زبان دوستی به دیگری نگاشته

 

مااختیار خود را تسلیم عشق کردیم

همچون زمام اشتر بر دست ساربانان

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۷۴ - به حاجی محمد اسمعیل طهرانی نوشته

 

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۳۶ - از قول علی اکبر خان دامغانی به نامزد نگاشته

 

ترسم نماز صوفی با صحبت خیالت

باطل بود که صورت بر قبله می نگاری

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۳۶ - از قول علی اکبر خان دامغانی به نامزد نگاشته

 

از تاب آتش دل وز موج دیده تر

پیوسته ام در آتش نیمی در آب نیمی

بینم مگر جمالت یا صورت خیالت

چشمی مراست بیدار نیمی به خواب نیمی

دارم جدا ز رویت، روئی ز دست خویت

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۴۰ - به علی نقی خان سردار بختیاری و سایر زندانیان توپخانه نگاشته

 

زانداز چنبر ونای و ز بیم مشت و چانه

سر سودمی نیارم در پای توپخانه

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۴۴ - ایضا از قول علی اکبر خان دامغانی نگاشته

 

دست از طلب ندارم تا کام من بر آید

یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode