گنجور

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

در پرده ره ندادند وقت سخن صبا را

من نیک می‌شناسم پیغام آشنا را

عیش دیار غربت چون برق در گذار است

نتوان به قید کردن ذوق گریزپا را

وجد و سماع صوفی، خالی از آن مقام است

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

گر تشنه بر سر خم میرم عجب نباشد

رحمی نمی نمایند تا جان به لب نباشد

با صد امید خواندند کز انتظار سوزند

چون در نمی گشایند کاش این طلب نباشد

صهبای راز دادند سرمست شوق کردند

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

ما بید بوستانیم، ما را ثمر نباشد

مردود دوستانیم از ما بتر نباشد

از لب برون نیاید آواز عشقبازان

پرواز مرغ بسمل جز زیر پر نباشد

تاراج دیدگانند آوارگان معشوق

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۰

 

لب ساقی روان‌ها، دل چشمه حقایق

لفظ آفتاب روشن، معنیش صبح صادق

از سخت گیری تو، مرتد شود مسلمان

وز راست گویی تو مؤمن شود منافق

چاه ذقن به خوبی معراج ماه کنعان

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۵

 

درهای بسته واشد ز آه سحر مبارک

بانگ طلب برآمد دل را سفر مبارک

بالین ارجمندان خشت در مغان است

بر روی صبح خیزان باشد نظر مبارک

عشق از کمین برون تاخت عقل از میان برآمد

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۰

 

بسیار نظره کردم در گرم و سرد عالم

چشمی نشد بمالم از دود و گرد عالم

عزم رحیل دارم از شهربند دنیا

صوم وصال گیرم از آب خورد عالم

بر خاک رهگذارم افلاک پایمالم

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۶

 

ساقی صلای عام است کاری به کام گردان

دامان غم فراخ است دوری تمام گردان

ما و وفا درین شهر چون حسن تو غریبیم

او را عزیز کردی ما را غلام گردان

آزاده خاطران را فکری عنان نگیرد

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۶

 

عقلم وداع عصمت کرد از تنگ شرابی

عشقم نگاه دارد از مستی و خرابی

دردی کش مغان را شرم از من است تا کی

موی سفید سازم از لای می خضابی

عمر سبک عنانم کی می شود مقید

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۲

 

کی سر غنچه او از هر بیان بیابی

گر محو ذوق گردی خود سر آن بیابی

گر چشمه حیاتش نوش از لبان فشاند

صد سلسبیل و کوثر هر سو روان بیابی

نتواندش کشیدن رخش سپهر اگرچه

[...]

نظیری نیشابوری
 
 
sunny dark_mode