گنجور

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

در کشور ملاحت شاهی تو را تمام است

شمشاد و سرو و طوبی با قامتت غلام است

در هر کجا که بینم اوصاف خلق و خویت

با سومنات و مسجد «ما قال » زین کلام است

چون غنچه لب گشایم وصف تو را نمایم

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

در محفل رقیبان رویت شکفته گل گل

با ما رسید نوبت کار تو شد تغافل

اندر محیط عشقت عمریست ناخدایم

افکنده خویشتن را در کشتی توکل

مژگان کشیده صف صف چشمان سحر سازت

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰

 

هرگه ز ناز خندد آن جوهر تبسم

غیر از شکر نجوشد از کوثر تبسم

چون خاک داد بر باد او آتش قرارم

خونم چو آب ریزد از خنجر تبسم

جانم اگرچه نبود شیرین ز شهد وصلش

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵ - تاجی‌جان

 

تاب رخت ندارد خورشید طاق گردون

بشکسته قدر یاقوت از این دو لعل میگون

امروز چون تو شاهی نبود به ملک خوبی

یکسر سپاه غمزه همراه چشم مفتون

جاری شود ز چشمم گریم اگر ز هجرت

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

از قامت بلندت قمری به لحن کوکو

در پیچ و تاب سنبل زان حلقه دو گیسو

مستانه گر خرامی از ناز در گلستان

غوغا و فتنه خیزد از طاق چرخ مینو

در بوستان خوبی موزون‌قدان بدیدم

[...]

طغرل احراری
 
 
sunny dark_mode