گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۷ - هم در مدح او

 

تا در جهان مکین و مکان باشد

بهرامشاه شاه جهان باشد

شاه شهاب تیر که دستش را

قوس قزح سزد که کمان باشد

باشد جهان پیر جوان تا او

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۵ - مدح اختری و التزام به نام اختری و اختر

 

ای اختری نه‌ای تو مگر اختر

گردون فضل گشته به تو انور

آن اختری که سعد بود بی نحس

آن اختری که نفع بود بی ضر

اندر بروج مدح و ثنا شعرت

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱۰ - مدح منصور بن سعید

 

ای ابر گه بگریی و گه خندی

کس داندت چگونه ای و چندی

که قطره ای ز تو بچکد گاهی

باران شوی چه نادره آوندی

بنداخت بحر آنچه تو برچیدی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۸ - ثناگستری

 

ابرم که همی ز دریا بردارم

وآنگاه همی به دریا بر بارم

از خواجه عمید همی گیرم

مدحی که همی تو را دارم

مادح شدمش گرچه نه طماعم

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۲۴ - در حق دلبر نوخط گفته

 

نیکوتری به چشم من از دولت

وز نعمت جوانی شیرین تر

ماهی و نور داده تو را ایزد

سروی و آب داده تو را کوثر

پرگار حسن بر رخ تو گشته

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۳۳ - وصف دلدار و درد دیده او

 

خواهی که درد ناید بر چشمت

آنجا که ناصواب بود منگر

اکنون گمان برم که ز چشم بد

آسیب یافت چشم تو ای دلبر

یا نیست سرخ چشم تو از علت

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۹۰ - صفت دلبر دیباباف است

 

دیبا بافی ای بت دیبا رخ

هر پیشه را به دو رخ برهانی

دیبا بافی از همه جنسی تو

چون روی خویش بافت نمی دانی

دیبای روم کس نخرد هرگز

[...]

مسعود سعد سلمان
 
 
sunny dark_mode