حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۴۲
ز افسانه کی به شب، مژهٔ ما به هم رسد؟
از حرف و صوت، کی لب دریا به هم رسد؟
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۴۵
رنگت به خون لاله، قدح در خمار زد
بوی تو، راه قافله نوبهار زد
خورشید را نگشته میسر درین بساط
نقشی که از رخ تو، دل داغدار زد
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۶۹
ساقی مباد عیدی ما کوتهی شود
پیمانهٔ هلال پر از می، تهی شود
خود در عزای خویش نشیند به زندگی
بیمار عشق را، چو امید بهی شود
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۷۰
پایان ناز او چو به بیگانگی کشید
کار دل شکسته به دیوانگی کشید
بار غمی که می شکند کوه را کمر
قربان دل شوم که به مردانگی کشید
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۷۲
آزاده، از حیات خود آزار میکشد
باریست این، که دوش سبکبار میکشد
بر خصم تندخوست دلم، کورهٔ گداز
زین خون گرم، نیشتر آزار میکشد
تنها نه کفر زلف تو زد راه تقویم
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۷۳
جز آتش بهار هوا را که بشکند؟
جز می، طلسم توبهٔ ما را کِه بشکند؟
دست و دل شکسته ام از کار برده ای
بر عارض تو، زلف دو تا را که بشکند؟
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۷۴
آن کیست تا ز کار کسی عقده واکند؟
تقدیر نی به ناخن مشکل گشا کند
بر چشم مهر و مه ننهد پای، غیرتم
گردون گر استخوان مرا، توتیا کند
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸۲
تقلید من فزونی یاران نمی شود
هرگز غبار، ابر بهاران نمی شود
لفظ مطیع و معنی بیگانهٔ من است
صیدی که رام شیر شکاران نمی شود
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸۵
کی ترک مکر و حیله به احباب می کند؟
در شیر صبح، چرخ دنی، آب می کند
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸۶
آن مشکبو غزال ز چشمم گذار کرد
چشم مرا چو نافهٔ مشک تتار کرد
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸۸
این عشق تازه دیده به اشکم دچار کرد
خار خزان رسیدهٔ مژگان، بهار کرد
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۹۳
از روی لاله رنگ تو خون جوش می زند
بوی تو راه قافلهٔ هوش می زند
چون کاکلت، مدام نباشد سیاه مست
در صبح عارضت، می سرجوش می زند
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱۲
با سفلگان شراکت روزی، زیان بود
سگ دشمن گدایی یک پاره نان بود
در بزم وصل، طاقت عاشق حریف نیست
ربط من و تو، صحبت ماه و کتان بود
مکتوب من به کوی تو، طومار ناله ای ست
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱۳
دمهای زنده را، از اجل کی زیان بود؟
گیرم چو خود کناره، سخن در میان بود
کو آن زبان که صرف سپاس زبان کنم؟
مفتاح گنج خانهٔ معنی، زبان بود
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱۴
امشب که از نظر مه من درگذاره بود
از داغ پیکرم، فلک پر ستاره بود
جرم محبّت اینهمه رنجش نداشته ست
از چشم ما مبین، که گناه نظاره بود
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۲۶
ترسم که بر لبی، سخن آن میان رود
مضمون بسته ایست، چرا رایگان رود؟
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۳۱
سیمین عذار اوست، ز خط خوش عیارتر
آیینه در نقاط بود بی غبارتر؟!
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۳۵
با آنکه نیست از تو بتی دلنوازتر
از روز حشر، شد شب هجرم درازتر
دل شکوه از کدام جفای تو سر کند؟
هر شیوهٔ تو از دگری جانگدازتر