گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۴

 

رنگ گلش بهار خط از دور دید و رفت

این وحشی از خیال سیاهی رمید و رفت

از صبح این چمن طربی چشم داشتیم

آخر نفس بر آینهٔ ما دمید و رفت

دیگر پیام ما بر جانان‌ که می‌برد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۲

 

از بس‌که خورده‌ام به خم زلف یار پیچ

طومار ناله‌ام همه جا رفته مارپیچ

زال فلک طلسم امل خیز هستی‌ام

بسته ‌است چون ‌کلاوه به چندین هزار پیچ

ای غافل از خجالت صیادی هوس

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۵

 

ماییم و خاک و وعده گه انتظار و هیچ

تا فرصتی نمانده شود آشکار و هیچ

خمیازه ساغریم در این انجمن چو صبح

عمری‌ست می‌کشیم و بال و خمار و هیچ

آیینه‌دار فرصت نظاره‌ای که نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۶

 

انجم چو تکمه ریخت ز بند نقاب صبح

چندین ‌خمار رنگ شکست از شراب صبح

از زخم ما و لمعهٔ تیغ تو دیدنی‌ست

خمیازه ‌کاری لب مخمور و آب صبح

غیر، ازخیال تیغ تو گردن به جیب دوخت

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۷

 

بی‌پرده است جلوه ز طرف نقاب صبح

تاکی روی چو دیده‌ای انجم به خواب صبح

اهل صفا ز زخم‌ گل فیض چیده‌اند

بیرون چاک سینه مدان فتح باب صبح

پیری رسید مغفرت آماده شو که نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۱

 

دل فتح و دست فتح و نظر فتح و کار فتح

گلجوش هر نفس زدنت صدهزار فتح

دستت به بازوی نسب مرتضی قوی

تیغ تو را همین حسب ذوالفقار فتح

یک غنچه غیر گل نتوان یافت تا ابد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۲

 

گر شور مستی‌ام کند اندیشه گردباد

درگردش قدح شکند شیشه‌ گردباد

از رشک وحشتی‌ که‌ گرفته‌ست دامنم

ترسم به پای خوبش زند تیشه‌ گردباد

شور جهان ترانهٔ دود دماغ کیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۶

 

حسنی که یادش آینهٔ حیرت آب داد

زان رنگ جلوه کرد که داد نقاب داد

هرجا بهار جلوه او در نظر گذشت

شکی‌که سر زد از مژه بوی‌گلاب داد

یک -جلوه داشت عاشق ومعشوق پیش این

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۷

 

سیل غمی‌ که داد جهان خراب داد

خاکم به باد داد به رنگی ‌که آب داد

راحت درین بساط جنون‌خیز مشکلست

مخمل اگر شوی نتوان تن به خواب داد

یارب چه مشربم‌ که درین شعله انجمن

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۷

 

رنگم نقاب غیرت آن جلوه می‌درد

فطرت جنون کند که ز بویم اثر برد

شادم ‌که بی‌ نشانی آثار رنگ و بو

بیرونم از قلمروتحقیق پرورد

این چار سو ادبگه سودای نازکیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۹

 

خاکستری نماند ز ما تا هوا برد

دیگر کسی چه صرفه ز تاراج ما برد

نقش مراد مفت حریفی کزین بساط

چون شعله رنگ بازد و داغ وفا برد

آسوده جبهه‌ای که درین معبد هوس

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۳

 

حسرت‌، پیام بیکسی آخر به یار برد

قاصد نبُرد نامهٔ من، انتظار برد

قطع جهات کرده‌ام از انس بوریا

افتادگی به هر طرفم نی سوار برد

در هجر و وصل آب نگشتم چه فایده

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۸

 

مکتوب من به هرکه برد باد می‌برد

تا یاد کس رسیدنم از یاد می‌برد

پرواز رنگ من اگر آید به امتحان

مانی شکست خامه به بهزاد می‌برد

در دیر پا بر آتشم از کعبه سر به سنگ

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۵

 

خودسر به مرک گردن دعوی فرود کرد

چون سر نماند شمع قبول سجود کرد

در سعی بذل‌ کوش‌ که اینجا خسیس هم

جان دادنش به حسرت جاوید جود کرد

زان غنچهٔ خموش به آهنگ‌کاف و نون

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۶

 

اول دل ستمزده قطع امیدکرد

آخرشکست چینی من مو سفید کرد

می‌لرزد از نفس دم تقریر احتیاج

دست تهی زبان مرا مرگ بید کرد

بخت سیاه اگر بلد اعتبارهاست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۱

 

آگاهی از خیال خودم بی‌نیاز کرد

خود را ندید آینه تا چشم باز کرد

نعل جهان در آتش فکر سلامت است

آن شعله آرمید که مشق گداز کرد

چون آه کرد رهگذر ناامیدی‌ام

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۴

 

روزی‌که نقش‌گردش چشمت خیال‌کرد

نقاش خامه از مژه‌های غزال کرد

مشاطه‌ای‌ که حسن ترا زیب ناز داد

از دوده چراغ مه و مهر خال کرد

امکان نداشت پرده درد رمز آن و این

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰۵

 

بی فقر آشکار نگردد عیار مرد

بخت سیه بود محک اعتبار مرد

پاس وقار و سد سکندر برابر است

جز آبرو چو تیغ نشاید حصار مرد

دنیا ز اهل جود به خود ناز می‌کند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰۸

 

پای طلب دمی‌که سر از دل برآورد

چون تار شمع جاده ز منزل برآورد

چون سایه خاک مال تلاش فسرده‌ام

کو همتی ‌که پایم ازین گل برآورد

دل داغ ریشه‌ای‌ست‌که هرگه نموکند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵۳

 

بر رمز کارگاه ازل کیست وارسد

ما خود نمی‌رسیم مگرعجزما رسد

هر شیوه‌ای کمینگر ایجاد رتبه‌ای‌ست

شکل غبار ناشده‌کی بر هوا رسد

فهم شباب قابل تحقیق ضعف نیست

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۵
sunny dark_mode