بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۴
سرو بهار جلوه قد دلستان کیست
پیغام فتنه، برق نگاه نهان کیست
نگذشتهست اگر ز دلم لشکر غمت
داغ جگر، نشان پی کاروان کیست
اندیشهها به حسرت تحقیق آب شد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۵
جزخوندل ز نقد سلامت به دست نیست
خط امان شیشه به غیر از شکست نیست
آرام عاشق آینهپردازی فناست
مانند شعلهایکه زپا تا نشست نیست
خلقی به وهم خویش پرافشان وحشت است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۶
سرمنزل ثبات قدم جادهساز نیست
لغزیدهایم، ورنه ره ما، دراز نیست
بر دوش نیستی نتوان بست ننگ جهد
رفتن ز خویش ناقهٔ راه حجاز نیست
تشویش انتظار قیامت قیامت است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۱
درگلشن هوسکه سراغگلیش نیست
گریأس نوحه سربکند بلبلیش نیست
آن ساز فتنهایکه تو محشر شنیدهای
زیر و بم توگر نبود غلغلیش نیست
دیدیم حسن ساختهٔ اعتبار جاه
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۲
بزم تصور توکدورت ایاغ نیست
یعنی چو مردمک شب ما بیچراغ نیست
سرگشتگان با نقش قدم خطکشیدهاند
در کارگاه شعلهٔ جواله داغ نیست
جیب نفسشکاف چه خلوت چه انجمن
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۲
راحت کجاست گر دلت از خویش رسته نیست
درآتش است نعل سپندیکه جسته نیست
جز وحشت از متاع جهان برنداشتیم
بر ما مبند تهمت باری که بسته نیست
دیوانهٔ تصرف دشت محبتم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۳
رنگم درین چمن به هوس پر زننده نیست
یعنی پر شکسته به جایی رسنده نیست
عمریست موج گوهر ما آرمیده است
نبض نگه به دیده حیران جهنده نیست
افتادهایم در قدم رهروان بس است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۱
آزادگی، غبار در و بام خانه نیست
پرواز طایریست که در آشیانه نیست
هرجا سراغ کعبهٔ مقصود دادهاند
سرها فتاده بر سر هم آستانه نیست
شمع و چراغ مجلس تصویر، حیرت است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۹
عنقا سراغم از اثرم وهم و ظن تهیست
در هر مکان چو نقش نگین جای من تهیست
بیحرف ساز صوت و صداگل نمیکند
زین جا مبرهن است که این انجمن تهیست
چشمحریص و سیری جاه، این.چه ممکن است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۰
بیساز انفعال سراپای من تهیست
چون شبنم ازوداع عرق جای من تهیست
نیرنگ عالمی به خیالم شمردهگیر
صفر ز خودگذشتهام اجزای من تهیست
رنگی ندارد آینهٔ مشرب فنا
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۹
جرأت سؤال شرم ترا گر جواب داشت
انگشت زینهار به غربال آب داشت
خلقی ز مدعا تهی از هیچ پر شدهست
نه چرخ یک علامت صاد انتخاب داشت
بیرون نجست از آتش دل سعی هیچکس
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۰
جز خموشی هرکه دل بر ناله و فریاد داشت
شمع خود را همچو نی در رهگذار باد داشت
ای خوش آن عهدیکه در محراب چشم انتظار
اشک ما همگردشی چون سبحهٔ زهاد داشت
صید ما را حلقهٔ دام بلا شد عافیت
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۹
اندیشه در نزاکت معنی کمال داشت
حسن فروغ مهر نقاب هلال داشت
شیرازهٔ غبار هوسگشت خجلتم
خاکم تسلی از عرق انفعال داشت
دل رفت از برم به فسون هوای وصل
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۰
در وادیی که قدرت عجزم کمال داشت
بالیدگی چو آبلهام پایمال داشت
سیراب نازم از دل بیمدعای خویش
گوهربه جیب صافی مطلب زلال داشت
کردیم سیر وادی وحشت .سواد عشق
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۱
هرجا دلی تپیدن شوق خیال داشت
گرد به باد رفتهٔ من رقص حال داشت
روزی که عشق زد رقم ناتوانیام
چون خامه استخوان تنم مغز نال داشت
رازم ز بینقابی اظهار اشک شد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۴
گل در چمن رسید و قدم بر هواگذاشت
جای دگر نیافتکه بر رنگ پاگذاشت
تعمیر رنگ ز آب و گل اعتماد نیست
نتوان بنای عمر به دوش وفا گذاشت
عمری است خاک من به سر من فتاده است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۳
دوش از نظر خیال تو دامنکشان گذشت
اشک آنقدر دوید ز پی کز فغان گذشت
تا پر فشاندهایم ز خود هم گذشتهایم
دنیا غم تو نیست که نتوان از آن گذشت
دارد غبار قافلهٔ ناامیدیام
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۴
دل ماند بیحس و غمت افشانده بال رفت
این ناوک وفا همه جا پوستمال رفت
خلقی ازین بساط به وهم گذشتگی
بینقش پا چو قافلهٔ ماه و سال رفت
زین دشت گرد ناقهٔ دیگر نشد بلند
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۸
آخر سیاهی از سر داغم بهدر نرفت
زین شب چوموی چینی امید سحر نرفت
درهستی وعدم همه جا سعی مطلبی است
از ریشه زیر خاک تلاش ثمر نرفت
نومید اصل رفت جهانی به ذوق فرع
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۹
عمرگذشته بر مژهام اشک بست و رفت
پرواز صبح، بیضهٔ شبنم شکست و رفت
از خود تهی شوید و ز اوهام بگذرید
خلقی درین محیط به کشتی نشست و رفت
از نقد و جنس حاصل اینکارگاه وهم
[...]