گنجور

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند

یک دم چه می‏شود که ز ما یاد آورند

آنان که پنج وقت به او اقتدا کنند

پنهان ز دشمنان چه شود گر رهم دهند

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

بخت از قدوم دوست نشانم نمی‏‌دهد

دولت خبر ز راز نهانم نمی‌‏دهد

جان می‏‌دهم برای لقایش به صدق دل

اینم نمی‏‌ستاند و آنم نمی‌‏دهد

مردم ز اشتیاق در این پرده راه نیست

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

شوقت نه سرسریست که از سر به در شود

مهرت نه عارضی است که جای دگر شود

شوق تو در ضمیرم و مهر تو در دلم

نوعی نیامده است که با جان به در شود

دردیست درد هجرت تو کاندر علاج آن

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

گفتم کیم به طلعت تو شادمان کنند؟

گفت آن زمان که وقت شود فکر آن کنند

گفتم که چیست سرّ نهان بودن شما؟

گفت این حکایتی است که با نکته‏دان کنند

گفتم که جان دهند و رضای شما خرند

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

ای خرم از نوید قدومت بهار عمر

پژمرد در مفارقتت لاله‏‌زار عمر

این یک دو دم که دولت دیدار ممکن است

دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر

گیریم عمر خویش ز سر در زمان تو

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

عید است روز جمعه و یاران در انتظار

یا رب امام را به مصلّی کن آشکار

شاید که یک نماز که با او ادا کنیم

گردیم مستحق که کنی مغفرت نثار

خوش دولتی است خرّم و خوش خسرو کریم

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

حاشا که من حدیث ثنای تو طی کنم

من لاف شوق می‏زنم این کار کی کنم

کو پیک صبح تا گله‏های شب فراق

با آن خجسته طلعت فرخنده پی کنم

مهدی کجاست تا همه محصول زهد و علم

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

روزی مرا وصال تو روزی اگر شود

بر منتهای همت خود کامران شدم

زاندم که خیل شوق رخت رو به دل نهاد

ایمن ز جور فتنه آخر زمان شدم

آن روز بر دلم در معنی گشاده شد

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

جوزا سحر نهاد حمایل برابرم

گو شیعه امامم و سوگند می‏خورم‏

عصر ظهور حضرت او خواهم از خدا

پیرانه سر هوای جوانیست بر سرم

مولا من به عرش رسم گر ز روی فضل

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

مولای من بیا که هواخواه خدمتم

مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم‏

زانجا که فیض عام سعادت فروغ تست

بیرون شدن نمای ز ظُلمات حیرتم

هرچند غرق بحر گناهم ز صد جهت

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

با ما یکی به آن لب مشکین خطاب کن

بگشای نافه را و جهان مستطاب کن

از پرده خفا به درآ، آشکار شو

ای آفتاب پرتو خود بی‏سحاب کن‏

زان پیشتر که عالم فانی شود خراب

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

ای پیک راستان خبر یار ما بگو

احوال گل به بلبل دستان‏سرا بگو

ما محرمان خلوت انیسم غم مخور

با یار آشنا سخن آشنا بگو

بر این فقیر قصه آن محتشم بخوان

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

ای قصه بهشت ز کویت حکایتی

شرح نعیم خلد ز وصلت روایتی‏

علم خضر ز بحر علومت نشانه‏‌ای

آب حیات معرفتت را کنایتی

انفاس عیسی از نفست بود شمه‌‏ای

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » قصاید » قصیدهٔ ۱ - آفرینش ارواح ائمه هدى و قصه حضرت آدم و حوا

 

ارواح در ازل به سراپرده بقا

بودند متحد همه بر ذروه علا

این ‏جان ما که هست در این خاکدان غریب

آسوده بود در حرم پاک کبریا

آزاده بود از پس و پیش زمان و وقت

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » قصاید » خلقت انوار چهارده معصوم(علیهم السلام)

 

از چارده ولیِّ مسمی به هفت اسم

سبع المثانئی که ز قرآن نشد جدا

از مخزن حقایق ارواح رو نمود

انوارشان یکی نه و نی هم ز هم جدا

یک نور بود گشته در اشباح چارده

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » قصاید » امتیاز شیعیان اهل بیت

 

در گوش شیعه چون ز ثناشان صدا رسید

برداشتند نغمه بر آثار آن صدا

پیچید بانگ غلغل تسبیح خاصگان

در بارگاه قدس به اصناف نغمه‌‏ها

تسبیح حمد زمره انوار شد بلند

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » قصاید » درباره خلقت حضرت آدم‏

 

چون نوبت وجود به ابدان ما رسید

این کار ز آفرینش آدم شد ابتدا

پروردگار سوی ملائک خطاب کرد:

خواهم یکی خلیفه کنم در زمین به پا

گفتند ای علیم حکیم بزرگوار

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » قصاید » سجده فرشتگان و سرکشى ابلیس

 

پس امر شد ملائکه را سجده آورید

این قالب خلیفه بگزیده مرا

فی الفور در سجود فتادند سر به سر

جز دیو سرکشی که نمود از سجود ابا

گفتا که او ز خاک بود من ز آتشم

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » قصاید » تماس آدم با حوا

 

آدم چو دید صورت زیبای دلفریب

در خویش یافت جانب او میل و اشتها!

گفتا که کیستی تو چنین بهر چیستی؟

گفتا که آفریده حقّم کما تری‏

گفت ای خدای این چه جمال است و این چه حسن؟

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » قصاید » نهى از خوردن میوه درخت ممنوع‏

 

پس از جناب قدس رسیدش بشارتی

کاندر بهشت باش تو و زوجه هر دو تا

ساکن شوید فارغ و آزاد در بهشت

بی حَرِّ و بی برودت بی‏ جوع و بی ‏ظماء

در امن و در امان رغدا دائم الأکل

[...]

فیض کاشانی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode