گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵

 

ای‌کعبه جو یقینی اگرکار بستن است

احرام بستنت همه زنار بستن است

گر محرمی علم نفرازی یه حرف پوچ

این پنبه پرچمی‌ست‌که بر دار بستن است

باید به خون هر دو جهان دست شستنت

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱

 

بحر رازم پیچ و تاب فکرگرداب من است

شوخی طبع رسا امواج بیتاب من است

صاف معنی‌کرد مستغنی ز درد صورتم

چون بط می باطن من عالم آب من است

شور شوقم پردهٔ آهنگ‌ساز بیخودیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۸

 

زین سال و ماه فرصت کارت منزه است

مژگان دمی که سایه کند روز بیگه است

تا کی غرور چیدن و واچیدن هوس

در خانه این بساط ‌که افکنده‌ای ته است

سعی نفس چو شمع به پستی‌ست رهبرت

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۹

 

آتش وحشتم آنجاکه برافروخته است

برق در اول پرواز، نفس سوخته است

چه خیال است دل از داغ‌، تسلی‌گردد

اخگرم چشم به خاکستر خود دوخته است

گفتگو آینه‌پرداز محبت نشود

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۱

 

گلدستهٔ نزاکت حسنت که بسته است

کز بار جلوه رنگ بهارت شکسته است

از ضعف انتظار تو در دیدهٔ ترم

سررشته نگاه چو مژگان ‌گسسته است

هرگز نچیده‌ایم جز آشفتگی‌ گلی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۶

 

دل عمرهاست آینه ترتیب داده است

ای ‌ناز مشق جلوه که این صفحه ساده است

تا دیده سجده‌ا‌ی به خیالت ادا کند

صد سر به‌ کسوت مژه‌ گردن نهاده است

از محو جلوه‌،‌گر همه تمثال برکشد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۸

 

بعد مرگم شام‌نومیدی سحرآورده است

خاک‌گردیدن غباری در نظر آورده است

در محبت آرزوی بستر و بالین‌کراست

چشم عاشق جای مژگان نیشترآورده است

طاقتی‌کو تا توان‌گشتن حریف بار درد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴

 

جایی که نه فلک ز حیا سر فکنده است

چون گل چمن دماغی اقبال خنده است

دیدیم دستگاه غرور سبکسران

سرمایهٔ کلاه همه پشم کنده است

منصوبهٔ خرد همه را مات وهم کرد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹

 

تا فلک درگردش است آفت به‌هرسوهاله است

در مزاج آسیا چندین شرر جواله است

یأس‌کن خرمنگه درگشت امید زندگی

ریزش یک مشت دندان حاصل صدساله است

زین چمن با درد پیمایی قناعت‌کرده‌ایم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۰

 

دل راگشاد کار ز صد عقده برترست

آزادی طبیعت این مهره ششدرست

غواص آرزوی گرفتاری توایم

ما را تأمل گره دام گوهرست

سر برنمی‌کشیم ز خط رضای دوست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۰

 

فردوس دل‌، اسیر خیال تو بودنست

عید نگاه‌، چشم به رویت‌ گشودنست

شادم به هجر هم ‌که به این یک دم انتظار

حرف لب توام ز تمنا شنودنست

معراج آرزوی دو عالم حضور من

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱

 

نی نقش چین نه حسن فرنگ آفریدنست

بهزادیِ تو دست ز دنیا کشیدنست

چون موم با ملایمت طبع ساختن

درکوچه‌های زخم چو مرهم دویدنست

این یک دو دم ‌که زندگی‌اش نام‌ کرده‌اند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲

 

پیوستگی به حق‌، ز دو عالم بریدنست

دیدار دوست هستی خود را ندیدنست

آزادگی کزوست مباهات عافیت

دل را زحکم حرص وهوا واخریدنست

پرواز سایه جز به سر بام مهر نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۱

 

قصر غناکه عالم تحقیق نام اوست

دا‌من ز خویش بر زدنی سیر بام اوست

هر برگ این چمن رقمی دارد از بهار

عالم نگین‌تراشی سودای نام اوست

پر انتظار نامه‌بران هوس مکش

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۲

 

عالم طلسم وحشت چشم سیاه اوست

تا ذره‌ای‌ که می‌رمد از خود نگاه اوست

ماییم و پاسبانی خلوت‌سرای چشم

بیرون رو، ای نگاه‌! که این خوابگاه اوست

شبنم به نیم چشم زدن جوهر هواست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۳

 

کو خلوت و چه انجمن آثار جاه اوست

هرجا مژه بلندکنی بارگاه اوست

دل را برون زخود همه یک‌گام رفتنی‌ست

گر برق ناله نیست نگه شمع راه اوست

اقبال خاکسار محبت ز بس رساست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۳

 

تنها نه ذره دقت اظهار داشته‌ست

خورشید نیز آینه درکار داشته‌ست

دل غرهٔ چه عیش نشیندکه زیرچرخ

گوهر شکست و آینه زنگار داشته‌ست

تنزیه در صنایع آثار دهر نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۵

 

جایی‌که مرگ شهرت انجام داشته‌ست

لوح مزار هم به نگین نام داشته‌ست

یاران تأملی‌که درتن عبرت انجمن

چینی مو نهفته چه پیغام داشته‌ست

غیر از ادای حق عدم چیست زندگی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۸

 

ادب نه‌کسب عبادت نه سعی حق‌طلبی‌ست

به غیر خاک شدن هرچه هست بی‌ادبی‌ست

ز بیقراری نبض نفس توان دانست

که عمرآهوی وحشت‌کمند بی‌سببی‌ست

خمار جام تسلی شکستن آسان نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۳

 

ای صبح گرد ناز تو از کاروان کیست

بر خو چیدن تو متاع دکان‌کیست

آنجاکه فرصت من وما تیر جسته است

ترسم نفس کشی و ندانی کمان کیست

سر برنیاوری چوگهر از سجود جیب

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۵
sunny dark_mode