گنجور

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷

 

ای خوشدلی برو که غمینم سرشته‌اند

درمان گداز و درد گزینم سرشته‌اند

از آب و خاک کعبه و بتخانه نیستم

نه دوستم، نه خصم، چنینم سرشته‌اند

نگذاشت شغل عشق به کار دگر مرا

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱

 

آسودگی نصیب دل زار کس مباد!

مرهم وبال سینه افگار کس مباد!

بس دلشکسته‌ایم ز آسوده‌خاطری

یا رب که عافیت پی آزار کس مباد!

شادم به کوچه‌گردی عالم چو آفتاب

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴

 

هرگز مرا به کعبه ز دیر التجا نشد

یک حاجتم نماند که آنجا روا نشد

بختم فریب جلوه نیک‌اختری نخورد

فرقم زبون سایه بال هما نشد

در حیرت از شکستگی شیشه دلم

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵

 

آن غنچه‌ام که راز دلم بر ملا نشد

گر شد زبان به شکوه رضا، دل رضا نشد

شکرانه جفای تو جان دادم و هنوز

دین وفا به شرع محبت ادا نشد

نیرنگ بین، که جز نگه آشنا نکرد

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

یا رب چرا به درد دلم دیروا رسید

از دل شکستنم به دلش چون صدا رسید

گلزار حسن را چه غم از آفت خزان

برگی اگر فتاد گلی از قفا رسید

کشت امید من چو پی برق شد سیاه

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲

 

چون کشته نگاه تو سوی کفن رود

جان ز تن برون شده بازش به تن رود

بوی گلاب از نفسش می‌توان شنید

آن را که بر لب از گل رویت سخن رود

جذب محبت است که گلگون عنان خویش

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵

 

می را چو آب، لعل تو بر خود حلال کرد

گویا که خون بی‌گنهانش خیال کرد

حالی نداشتم که توان گفت، بی شراب

ساقی به یک پیاله‌ام از اهل حال کرد

بلبل دم از خصومت طوطی زند، مگر

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

در هجرت، از شکست، دلم را اثر نماند

زین پیش بی تو بود قرارم، دگر نماند

شمعی که تازه کشته شود، دودش اندک است

بازآ که بی تو یک نفسم بیشتر نماند

ای بلبلان، بقای شما باد در چمن

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷

 

زورم به یک اشاره ابرو نمی‌رسد

هرگز به ناتوانی من مو نمی‌رسد

قمری فکنده طوق به تقلید در گلو

چون گردنش به حلقه گیسو نمی‌رسد

انصاف بین که پای به دامن کشیده‌ام

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴

 

چشمی که با غبار درت آشنا شود

دیگر چو نقش پا، کی ازین در جدا شود؟

بر لب شکسته می‌گذرد حرف توبه‌ام

چون کودکی که نو به سخن آشنا شود

آن طالعم کجاست که افتد به کار من

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

..............................

..............................ون نوشته‌اند

مکتوب بوسه‌ای ز خط جام، هر زمان

دردی‌کشان به آن لب میگون نوشته‌اند

یک ره به خط جوهر تیغت نگاه کن

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱

 

تا پرده از رخت به کشیدن نمی‌رسد

صبح نشاط ما به دمیدن نمی‌رسد

در باغ، دست باد خزان بس که شد دراز

دامان گل ز شاخ، به چیدن نمی‌رسد

غوغای ما بلند و ز کوتاه فطرتی

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷

 

ذوق غمت ز سینه محزون نمی‌رود

از دل هوای درد تو بیرون نمی‌رود

هرچند ناز دامن لیلی کشد، دلش

باور مکن که از پی مجنون نمی‌رود

زین چشم خون‌فشان که مرا هست، چرخ را

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱

 

با من، غمت ز مهر، دویی در میان ندید

کس شعله را به خار چنین مهربان ندید

یاد چمن ز خاطر مرغ اسیر رفت

چون دلنشینی قفس از آشیان ندید

تا بود، روزگار به افسردگی گذاشت

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲

 

رفتم به بوستان که دلم وا شود، نشد

گفتم که درد عشق مداوا شود، نشد

سودا به شهر و کوی بود، نی به کوه و دشت

مجنون خیال کرد که رسوا شود، نشد

امروز غربتم به جزای عمل رساند

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰

 

آسیب واعظان به ایاغم نمی‌رسد

از باد، آفتی به چراغم نمی‌رسد

از بس که باز می‌کنم از کار دل گره

ناخن به تازه‌کردن داغم نمی‌رسد

گلشن پر از گل است، ولیکن ز هیچ گل

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

ای دست تو به کینه ز دوران درازتر

چشمت ز حادثات جهان فتنه‌سازتر

چندان که آن صنم گره از زلف باز کرد

در وصف خویش کرد زبانم درازتر

شاید که دود از دل گردون برآورد

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴

 

بی درد عشق، شادی و غم را چه اعتبار

بی خاک درگه تو قسم را چه اعتبار

نقد سرشک می‌دهدم دیده دم‌بدم

در کیسه کریم، درم را چه اعتبار

دودی ز شعله بس بودم، داغ گو مباش

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

جایی که داغ نیست، ز مرهم چه اعتبار

در پیش آفتاب ز شبنم چه اعتبار

چون اعتبار خلق ز بی‌اعتباری است

از اعتبار مردم عالم چه اعتبار

از ساغر تهی چه تمتع برد کسی

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲

 

شد تیره روز خلق، ز عارض نقاب کش

دست نوازشی به سر آفتاب کش

تا فتنه جهان نکند دست و پا دراز

دستی به فرق غمزه حاضر جواب کش

زاهد، خلاف عشق بتان کرده‌ای عمل

[...]

قدسی مشهدی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode