گنجور

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۳۸ - در مدح علاء الدوله اتسز

 

ای روی تو چو خلد و لب تو چو سلسبیل

بر خلد و سلسبیل تو جان و دلم سبیل

در طاعت هوای تو آمد دلم ، از آنک

از طاعتست یافتن خلد و سلسبیل

ناهید پیش طلعت تو کسی دهد فروغ؟

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۳۹ - در مدح ادیب صابر بن اسمعیل ترمذی

 

بدیع شعر تو ، ای صابر بن اسمعیل

مرا بسوی امانی وامن گشت دلیل

بساحت تن و در جان من بهم کردند

قصیدهٔ تو نزول و سپاه رنج رحیل

قصیده ای همه الفاظ او نشاط حزین

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۴۰ - نیز در مدیحه گوید

 

ای پیش تو سپهر میان بسته چون قلم

مردم و مردمیت بعالم شده علم

شکلی چو دولت تو بخوبی نیامده

در ساحت وجود ز کاشانهٔ عدم

گه فخر منتسب و آداب مکتسب

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۴۴ - در مدح امام حسام الدین ابو حفص عمربن عبدالعزیز بن مازه بخاری

 

ای از کمال جاه تو ایام را نظام

وی از وفور علم تو اسلام را قوام

هستی حسام دین و ندیدست روزگار

در قمع شرک و نصرة دین چون یک حسام

سلطان اهل علمی و اندر معسکرت

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۵۳ - در ستایش اتسز

 

اعلام چرخ برد بر اطراف آسمان

دست ظفر بقوت تیغ خدایگان

خورشید خسروان ملک اتسز، که دور چرخ

صاحب قران نیاورد چون او بصد قران

شاهی ، که هست حشمت او ملک را پناه

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۵۵ - د رمدح خاقان سلیمان خان

 

ای در جلال قدر تو گشته چو آسمان

وی در جمال صدر تو گشته چو بوستان

ارقام طاعت تو بر اشراف روزگار

اعلام رفعت تو بر اطراف آسمان

آنجا که حشمت تو ، حقیرست مهرو ماه

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۵۶ - د رمدح یکی از وزراء

 

ای خرم از مکارم اخلاق تو جهان

منقاد امر و نهی تو اجرام آسمان

در زیر پای همت تو تاریک سپهر

در زیر دست حشمت تو عرصهٔ جهان

بر خیر محمدت دل تو گشته پادشاه

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۵۸ - قصیدۀ ذوقافتین در مدح خاقان کمال‌الدین نظام‌الدوله ارسلان خان ابوالقاسم محمود

 

ای دلبری، که نیست نظیر تو در جهان

جانی مرا و بلکه گران‌مایه تر ز جان

دیدار تو سپهر نشاطست بر زمین

رخسار تو بهشت جمالست در جهان

داری دو لب چو ساخته دو پاره لعل

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶۱ - در مدح علاء الدوله اتسز

 

منت خدای را ، که بتأیید آسمان

آمد بمستقر خلافت خدایگان

فخر ملوک نصرة دین ، خسوری کزوست

هم رامش زمین و هم آرامش زمان

عالی علاء دولت و دین کز علو جاه

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶۳ - د رمدح اتسز

 

جانا ، طریق مهر و وفا اختیار کن

با ما بکوی مهر و وفا روزگار کن

بی تو ز اسب شادی و رامش پیاده ایم

ما را بر اسب شادی و رامش سوار کن

ای بی قرار کرده دل من چو ذلف خویش

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۷۲ - هم در مدح اتسز گوید

 

خوارزمشه ، که هست زمانه غلام او

دور سپهر و سیر ستاره بکام او

از صورت هلال فلک را بهر مهی

در گوش حلقه ایست ، مگر شد غلام او ؟

بوده بقای فضل و هنر در بقای او

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۷۴ - نیز در ستایش اتسز

 

ای یک غلام تو به گه حرب صد سپاه

اندر جوار جاه تو اسلام را پناه

مقبل‌ترین عالمی و طالع تو را

هشت آسمان معسکر و هفت اختران سپاه

موج سخاوت تو رسیده به شرق و غرب

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۸۵ - در مدح ملک اتسز

 

ای زلف مشک فام تو لاله سپر شده

دلها بپیش غمزهٔ تیرت سپر شده

با گونهٔ دو عارض و با طعم دو لبت

بازار لاله رفته و آب شکر شده

ای بسته بر میان کمر جور وزین قبل

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۸۶ - نیز در مدح ملک اتسز

 

ای صیت دولت تو بعلم علم شده

بدخواه دولت تو ندیدم ندم شده

تو شاه شرق و غربی وز آثار عدل تو

اطراف شرق و غرب چو صحن حرم شده

طبع مبارک تو و دست جواد تو

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۸۷ - نیز در مدح ملک اتسز

 

ای چهرهٔ تو رشک مه آسمان شده

یاقوت فام دو لب تو قوت جان شده

خلقی ز عشقت ، ای چو مه آسمان بحسن

سرگشته همچو دایرهٔ آسمان شده

از بهر خستن دل عشاق دردمند

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۸۹ - درمدح شمس‌الدین وزیر

 

فصل بهار آمد و بگذشت عهد دی

پیش آر، ای چراغ ری، اکنون چراغ می

تاریکی است مانده ز دی در نهاد ما

و آن جز چراغ می نبرد، ای چراغ ری

برکش نوا، که خاطب گل بر کشید صورت

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۹۳ - در مدح ملک اتسز

 

ای طلعت تو بر فلک حسن مشتری

من مشتریت را به دل و دیده مشتری

تو مشتری نه‌ای، که به بازار نیکویی

صد مشتری است روی تو را همچو مشتری

گر خوش بود جوانی و اقبال خلق را

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۲۰۳ - در مدح شمس الدین وزیر

 

صدرا ، مساعی تو مؤید بود همی

و ز تو نظام دین محمد بود همی

تو شمس دینی و بفضای بهای تو

دین را جمال و زینت بی حد بود همی

در هند و روم و ترک نباشد نشان شیر

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۲۰۸ - در ستایش ملک اتسز

 

ای بازوی شریعت از اقبال تو قوی

تابنده از جمال تو آثار خسروی

هر گه که در مهم معالی ندا دهی

جز پاسخ متابعت از چرخ نشنوی

فتنه غنوده گشت در ایام تو، که تو

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۲۱۱ - در مدح اتسز

 

گر هیچ گونه حال دل من بدانییی

تنها مرا بکلبهٔ احزان نمانییی

از من بقهر صورت وصلت نپوشیبی

بر من بجور سورهٔ حجرت نخوانییی

چون آفتاب کم روییی از من و مرا

[...]

وطواط
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode