گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۶

 

این خط نگر که بر رخ جانان کشیده اند

وین حرف بین که بر ورق جان کشیده اند

بر برگ گل غبار ز عنبر نوشته اند

یا مشک سود بر مه تابان کشیده اند

صورتگران حسن به گرد جمال یار

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۳

 

جام جهان نماست که داریم در نظر

در وی نگاه کن که بیابی ز ما خبر

تمثال حسن اوست در این آینه عیان

یا نور آفتاب که پیداست در قمر

گر چشم روشن تو از آن نور دیده است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۸

 

آمد خیال غیر چو خوابیم در نظر

بنمود کاینات سرابیم در نظر

کردند جلوه صورت و معنی به یکدیگر

چون شاهدان حور نقابیم در نظر

چون رند و لاابالی و سرمست و عاشقیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۲

 

ساقی بیار جام می و دست ما بگیر

افتاده ایم بهر خدا دست ما بگیر

مائیم و آب دیده و خاک درت مدام

بگذر روان تو از سر ما دست ما بگیر

از ما مکن کناره که مائیم در میان

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۰

 

جام خوشی ز دُردی دردش چو ما بپرس

مانند دردمند ز دردش دوا بپرس

نقش بلا مگو تو که آرام جان ماست

لطفی کن از کرم چو ببینی ز ما بپرس

ما بنده ایم و حضرت او پادشاه ماست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹۹

 

دل صفهٔ صفاست و ما صوفیان دل

دل خلوت خداست و ما ساکنان دل

یار است در میان و منم در کنار جان

یار است در کنار و منم در میان دل

هر کس معانی دل و جان کی بیان کند

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۰

 

جان کیست بندهٔ حرم کبریای دل

یا روح چیست خادم خلوتسرای دل

در چارسوی عشق که بیرون دو سراست

صد جان روان دهند به یکدم بهای دل

از جان به سوز سینه که یابی وصال جان

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۸

 

مستانه ملک صورت و معنی به هم زدیم

رندانه در قدم قدمی از عدم زدیم

ما را مسلم است دم از نیستی زدن

کز هستی وجود رقم بر عدم زدیم

پروانه وار کاغذ تن را بسوختیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۵

 

ما علم عشق بر ورق جان نوشته ایم

خواندیم این کتاب و دگر هم نوشته ایم

با ما مگو سخن ز وجود و عدم که ما

عمریست کز وجود و عدم درگذشته ایم

ما رهروان کوی خرابات وحدتیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۰

 

ماییم کز جهان همه دل برگرفته‌ایم

جان داده‌ایم و دامن دلبر گرفته‌ایم

مست و خراب و عاشق و رندیم و باده‌نوش

آب حیات از لب ساغر گرفته‌ایم

چون مذهب قلندر رندی و عاشقی است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۱

 

ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم

صد درد دل به گوشهٔ چشمی دوا کنیم

در حبس صورتیم و چنین شاد وخرمیم

بنگر که در سراچهٔ معنی چه ها کنیم

رندان لاابالی و مستان سرخوشیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۴

 

هر چند ما به جسم ز اولاد آدمیم

اما به روح پاک ز ابنای خاتمیم

هستیم بی نیاز و فقیریم از همه

این از کمال ماست که محتاج عالمیم

جام جهان نما که به ما نور خود نمود

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۶

 

ما از شرابخانهٔ جانانه می رسیم

مستان حضرتیم و ز میخانه می رسیم

از ما نشان ذوق خرابات جو که ما

مستیم و لاابالی و رندانه می رسیم

ای عقل دور باش که رندیم و باده نوش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲۹

 

ای نفس شوخ چشم مرو در قفای نان

جانت مده به باد هوا در هوای نان

بگشاده‌ای چو کاسه دهان در خیال آش

مانند سفره حلقه به گوشی برای نان

بهر دو نان مرو بر ِ دونان و شرم‌دار

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۲

 

حمد تو بینهایت و لطف تو بیکران

با جمله در حدیث و جمال تو بس عیان

فی الجمله چون منم تو همه کیستی بگو

ور خود توئی بگو که من اکنون شدم نهان

در کعبه و کنشت و خرابات وصل تست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۹

 

مائیم و جام باده و جانان جاودان

از خویش آشنا شده بیگانه جاودان

بگذر ز عقل و عاشق دیوانه را بگیر

یارب که باد عاشق دیوانه جاودان

خوش جنتی است روضهٔ رندان می فروش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۲

 

از ما مکن کنار که مائیم در میان

ما را کنار گیر که آئیم در میان

نوری از آن کنار به ما رو نمود باز

روشن چو آفتاب نمائیم در میان

گر نه مراد اوست که گیریم در کنار

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۷

 

فرصت غنیمتست غنیمت رها مکن

بشنو نصیحتی و نصیحت رها مکن

رندی که از کرم به تو جام شراب داد

شکرش بگو به صدق و کریمت رها مکن

گفتی که می روم به سوی کوی می فروش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۴

 

ای تاج فرق شاه فلک خاک پای تو

وی پادشاه صورت و معنی گدای تو

مقصود از آفرینش عالم توئی و بس

ای جسم و جان ، دنیی وعقبی فدای تو

آئینهٔ صفات الهی و عارفان

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۴

 

ای دل گشایشی ز در عاشقان بجو

آسایشی ز صحبت صاحبدلان بجو

در یوزه ای ز همت مردان حق بکن

بخشایشی ز خدمت این دوستان بجو

پروانه ای ز آتش عشقش بسوز دل

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode