گنجور

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

گر کائنات نامه شود صد هزار بار

وصف کمال دوست یک از صد هزار نیست

بر هر چه بنگری تو بر این لوح کاینات

غیر از کمال و معرفت کردگار نیست

گر بنگری به دیدهٔ دل در جمال او

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

بر چهره زلف خویش، پر از پیچ و تاب کرد

یعنی به حسن، حلقه به گوش آفتاب کرد

گیسو به باد داد به صد جلوه در چمن

از سرو سر کشید و به سنبل عتاب کرد

بی تاب شد ز حسرت و غم چون رسید خط

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

حسنت به فتح کشور دل اهتمام کرد

اسباب شهریاری خود را تمام کرد

از زلف و خال، لشکر چین و حبش کشید

وز مژهٔ کشنده دو صف انتظام کرد

با فوجی از کرشمه، دو از غمزه، صد ز ناز

[...]

وفایی مهابادی
 
 
sunny dark_mode