گنجور

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

ای روز و شب خیال رخت همنشین ما

جاوید باد عشق جمالت قرین ما

آن دم که بود نقش وجودم عدم هنوز

مهر تو بود مونس جان حزین ما

ما سجده پیش قبله روی تو می کنیم

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

ای کعبه جمال توام قبله صلات

حسن رخ تو داده به خورشید و مه زکات

ذرات کاینات به مهر تو قایمند

چون عالم صفات که قایم بود به ذات

ادراک حسن روی تو خفاش کی کند

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

چشم تو فتنه ای است که عالم خراب اوست

مستی دیر و باده ز جام شراب اوست

رویت که صبح صادق شهر وجود ماست

از هر طرف که می نگرم فتح باب اوست

معنی اوست هرچه دل اندیشه می کند

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

ای دل! بلا بکش چو دلت مبتلای اوست

خوشنود شو بدانچه مراد و رضای اوست

تن در جفای او نه و از غم مدار باک

کاین غصه و جفا همه عین وفای اوست

قدر قدر چه داند و قاضی هر قضا

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

جانا بیا که صحبت جان بی تو هیچ نیست

ناز و نعیم هر دو جهان بی تو هیچ نیست

هر کام و ذوق و عشرت و عیش و طرب که هست

ای آرزوی جان من، آن بی تو هیچ نیست

فردوس و حور بی تو نخواهم که پیش من

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

دل بی تو از نعیم دو عالم ملال یافت

خرم کسی که با تو زمانی وصال یافت

آواره ای که بر سر کوی تو شد مقیم

مقدور قدر عزت و جاه و جلال یافت

جز سوختن چه کار کند پیش روی شمع

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

احوال درد ما بر درمان که می‌برد؟

وین تشنه را به چشمه حیوان که می‌برد؟

غرقم در آب دیده گریان و خون دل

وین ماجرا بدان گل خندان که می‌برد؟

ما ذره‌ایم در خم چوگان زلف دوست

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

دلدار ما به عهد محبت وفا نکرد

دل برد و رفت و هیچ دگر یاد ما نکرد

می خواست تا که وعده بجای آورد ولی

طالع مخالف آمد و بختم رها نکرد

چشمش به تیر غمزه مرا زد بلی بلی

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

تشبیه رویت آن که به گل یاسمن کند

چشم از رخت بگو به گل و یاسمن کند

باد از وصال قد تو محروم و بی نصیب

آن دل که میل طوبی و سرو چمن کند

باشد قبول، طاعت بی نفع بت پرست

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

چشمی که جز مطالعه روی او کند

آن به که بر جهان در منظر فرو کند

از زلفش آن دلی که زند دم، چگونه او

یاد آورد ز نافه و عنبر به بو کند

دولت در آن سر است که چوگان زلف یار

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

آنجا که وصف سرو گل اندام ما کنند

جانها به جای جامه به بویش قبا کنند

آنان که یافتند اثر کیمیای «فضل »

مس را به التفات نظر کیمیا کنند

ای خسته ای که بی خبر از درد دوستی

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

آن کو نظر به روی تو کرد و خدا ندید

محروم شد زجنت و حور و لقا ندید

بینا به نور معرفت حق کجا شود

آن دیده ای که در همه اشیا تو را ندید

سودای زلفت آن که خطا گفت روسیاه

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

بر من جفا ز غمزه یار است والسلام

خون در دلم ز جور نگار است والسلام

ای صبح! دم ز مهر مزن کافتاب ما

رخسار آن خجسته عذار است والسلام

ای باد! اگر به زلف نگارم رسی بگو

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

من شاهباز زاده شاه شریعتم

از بهر صید طایر قدس حقیقتم

طاووس باغ انسم و سیمرغ باغ قدس

عنقای برج عزت و شاه شریعتم

لاهوتیم که هم بر ناسوت گشته‌ام

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

ما حاصل از حیات رخ یار کرده‌ایم

عهدی به یار بسته و اقرار کرده‌ایم

منصور شد ز دولت عشق تو کار ما

بردار سر که عزم سر دار کرده‌ایم

ما ملتفت به زهد ریایی نمی‌شویم

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

با روی او مگو که ز گلزار فارغیم

کز هستی دو کون به یکبار فارغیم

ای شیخ شهر! دور ز انکار ما برو

اقرار کن به ما که ز انکار فارغیم

با نور و ظلمت رخ و زلفش الی الابد

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶

 

سر خدا که بود نهان در همه جهان

شد آشکار از کرم فضل (در) جهان

افشاند فیض فضل به دامان روزگار

چندین جواهر ازل از کان کن فکان

کشف غطا، عطا شده اصحاب فضل را

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

ساقی! نسیم وقت گل آمد شتاب کن

باب الفتوح میکده را فتح باب کن

در وجه باده خرقه پشمین ما ببر

مرهون یک دو روزه می صاف ناب کن

بر دور عمر و گردش چرخ اعتماد نیست

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

ای در بلا فتاده دل مبتلای من

کس را مباد هیچ بلا چون بلای من

از درد عشق یار چنان مبتلا شدم

کاندر جهان طبیب نداند دوای من

عشق از برای دل بود و دل برای عشق

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵

 

ای جان عاشق از لب جانان ندا شنو

آواز «ارجعی » به جهان بقا شنو

از سالکان عالم غیبی ز هر طرف

چندین هزار مژده وصل و لقا شنو

عالم صدای صوت «اناالحق » فرو گرفت

[...]

نسیمی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode