گنجور

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

گرمهٔ من برافکنَد، از رخ خود نقاب را

گوشه‌نشین کند ز غم، خسروِ آفتاب را

خال سیه مگو بر آن، لعل گران‌بها بوَد

جوهریِ ازل زده، نقطهٔ انتخاب را

تاب و توان ربوده‌ای، از دل ناتوان من

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

فتنه چسان بپا شود خیز بیا که همچنین

آب حیات چون رود جلوه نما که همچنین

عمر دوباره چون گرفت مرده ز لعل عیسوی

چون تو برفتی از برم باز بیا که همچنین

غنچه چگونه بشکفد از دم صبح مشک بیز

[...]

حکیم سبزواری
 
 
sunny dark_mode