گنجور

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۲ - در ستایش شاهزادهٔ کیوان سریر اردشیر میرزا گوید

 

دوش از بر شهزاده اردشیر

آورد مرا نامه‌یی بشیر

بگرفتم و بوسیدمش وز آن

شد مغز من آکنده از عبیر

بر سیم پراکنده بود مشک

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸

 

دامن وصل تو گر افتد به دست

پای به دامن کشم از هرچه هست

عشق توام چشم درایت بدوخت

مه‌ر توام دست کفایت ببست

شوق رخت پردهٔ عقلم درید

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳

 

پیر مغان جام میم داد دوش

از دو جهان بانگ برآمد که نوش

می‌روی و از عقبت می‌رود

جان و تن و دین‌ و دل و عقل و هوش

رفتی و برخاست فغانم ز دل

[...]

قاآنی
 
 
sunny dark_mode