گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

ای خط تو سبزی خوان بلا

خال سیاه تو نشان بلا

لعل لبت کان دل من کرد خون

خوانمش از درد تو کان بلا

زاهد خود بین به امید عطاست

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

ای زغمت دل به جفا مبتلا

بی تو به صد گونه بلا مبتلا

ساکن کوی تو به چنگ رقیب

چون به سگ خانه گدا مبتلا

همچو دل خون شده در دست تو

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

این چه خبر جستن و پرسیدن است

این طلب کیست چه پرسیدن است

بر سر آن کوی چه کردید گم

بافت نشد این چه خروشیدن است

داغ که دارید چه سوزست و آه

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

بی تو مرا چشم جهان‌بین تر است

چهره به خون دل غمگین تر است

در تب هجر تو لب و چشم من

یک دو دم آن خشک و دمی این تر است

هیچ شبی بر سر بستر مرا

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

دل صفه خال تو با زلف گفت

دانه در در شب تاریک سفت

سرو قدت راست چمن سرو راست

کس سخن راست نیارد نهفت

تا نرود گرد به هر دیده حیف

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

زلف تو از غالیه مشکین ترست

اشک من از لعل تو رنگین ترست

از شکر انگور سمرقندیان

سیب زنخدان تو شیرین ترست

داد ز دستت که ز ترکان مست

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹

 

نیست مرا دوستر از دوست دوست

اوست مرا دوست مرا دوست اوست

دم ز رخ دوست زند آینه

در نظر مردم از آن دوست روست

دل خم ابروی تو دارد هوس

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۰

 

روی تو دیدم سخنم روی داد

از آینه طوطی به سخن در فتاد

صوفیم و معتقد نیکوان

کیست چو من صوفی نیک اعتقاد

خانه چشمم که خیالت دروست

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۵۲

 

کیسه مکن پر زر و سیم ای پسر

کیسه برانند درین رهگذر

کیسه تهی باش و بیاسا کمال

هر که تهی کیسه تر آسوده تر

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۶۷

 

مطبخ بی برگ مرا در سفر

نیست بحق نمک اوماج خشک

همچو ستونی که بود خیمه را

میگذرانیم بکوماج خشک

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۷۰

 

ای زه نم کلک شکر بار تو

تازه و تر باغ سخن را نهال

تا شده روشن ز تو آب سخن

سرد شده بر دا مردم زلال

دیده خط شعر و تو گشته سرخ

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۷۸

 

کرد حکیمی ز نظامی سوال

کای بسر گنج معانی مقیم

هست در انگشت کمال آن قلم

یا نه عصائیست بدست کلیم

گفت قلم نیست عصا نیز نیست

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۴

 

دل چه کند سرو و تماشای باغ

تا بتوانم از همه دارم فراغ

مجلس ما با تو چه محتاج شمع

چون تو نشستی بنشین گو چراغ

سوخته جان همه از داغ و درد

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۱

 

بی تو مرا خواب و خیال وصال

آن همه خوابست به چشم و خیال

جانسوی بالای نو بیدله نرفت

مرغ به بالا نرود جز به بال

حاجتم از روی نو یک دیدنست

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۳

 

از لب او تاخیری بافتیم

آب حیات دگری یافتیم

گرچه بجستن دهنش کس نیافت

ما لب او را شکری یافتیم

از پس چندین طلبه آن شوخ را

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۸

 

باز در آن کو گذری یافتم

بر درش از کعبه دری یافتم

پیش گدایان سر کوی دوست

ملک جهان مختصری یافتم

جان و سر و دیده چه داریم دوست

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۷

 

کحل بصر نیست جز آن خاک راه

چشم به سرمه مکن ای دل سیاه

دود شنیدم سوی خوبان رود

با تو رسد عاقبت این دود آه

درد تو گر جرم و گنه مینهند

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۹

 

گر همه وقتی همه دلخون نه ای

لیلی وقتی تو و مجنون نه ای

نیست چو ما قابل خون خوردنت

در خور این باده گلگون نه ای

در طلبت زر چه کئی گنج عشق

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۵

 

گر همه وقتی همه دل خون نیی

لیلی وقتی نو و مجنون نیی

نیست چو ما مردی خون خوردنت

درخور این باره گلگون نیی

در طلب زر چکنی گنج عشق

[...]

کمال خجندی
 
 
sunny dark_mode