چند بباید زدن از داد، داد

دادرس آمد که دهد داد، داد

دکمه علمی که طبیعت گشود

بر همه شاگرد و تو شد اوستاد

کس نشناسد دل آزاده را

[...]

چشم تو آهوی ختن پرورد

لعل لبت در عدن پرورد

عکس لب و روی تو لعل و عقیق

آن به بدخش این به یمن پرورد

سرو جوانا، به چمن چم چو من

[...]

چهره بر افروخت دلارام باز

تا برد از اهل دل آرام باز

عشق درخشید و جهانگیر شد

عقل در افتاد به سرسام باز

معنی جم آیت جامیم باز

[...]

پیش قدت، ای بت شیرین بیان

النجم والشجر یسجدان

از دو رخ نیک تو پیداستی

آیت من دونهما جنتان

عقل ندارد خبر از سر عشق

[...]

آینه خورشید برابر گرفت

یا مه من پرده ز رخ برگرفت

ماه من از جانب خاور دمید

راه ز خورشید به خاور گرفت

زلف مسلسل چو بهم برشکست

[...]

باز به فرمان قضا زد چو کوس

نوبت شعبان فلک آبنوس

نوبت شعبان معظم زند

پشت فلک کوس قضا را دو، بوس

آیت سبوح قدوس خواند

[...]