گنجور

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت دوم

 

ای ز تو قوت بیان نطق سخن سرای را

وی ز تو عقده ها بدل عقل گره گشای را

در طلب تو چون کند طی مکان عشق دل

هم سفری کجا رسد عقل شکسته پای را

محمل راه عشق را دل زفغان درای شد

[...]

شیخ بهایی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

گر به سخن درآورم عشق سخن سرای را

بر بر و دوش سردهی گریه های و های را

گل به خزان شکفته شد وین دل بسته وانشد

در بن ناخن است نی بخت گره گشای را

نی ز رهی خبر دهم نی به دلی اثر کنم

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

کس ننمود جرعه‌ای کز جگرم گزک نخواست

بی‌نمکی نگفت کس کز سخنم نمک نخواست

هرکه زیاده دادمش عربده بیشتر نمود

پر ترکش نساختم کاسه که پر ترک نخواست

آمده نقش بازیم ورنه فراز دیده ام

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۸

 

صبح چو دم برآورد همرهی صبا کنم

در خم زلف او روم عقده به عقده واکنم

دل ز گشاد ابرویش رفته به چاه غبغبش

چنگ به چین زلف او گر نزنم خطا کنم

کی شود این کمان به زه؟ ره گر هست بر گره

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۹

 

همنفسی به جان خرم قافله تتار کو؟

مردی ازان زمین کجا؟ گردی ازان دیار کو؟

جادوی او به خواب خوش غارت صبر می کند

گریه شب رو مرا شورش کارزار کو؟

فایده ای نمی دهد داروی تلخ ناصحان

[...]

نظیری نیشابوری
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵

 

می کش و مست عشوه کن، نرگس می پرست را

میکده ی کرشمه کن، گوشه ی چشم مست را

آمده فوج تازه ای ، جمله شهادت آرزو

خیز و شراب و دشنه ده ،غمزه ی تیز مست را

خیز و سماع شوق کن، چند به حکم عافیت

[...]

عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷

 

خیز و به جلوه آب ده، سرو چمن تراز را

آب و هوا ز باده کن، باغچه ی نیاز را

صورت حال چون شود، بر تو عیان که همچو سرو

ناز تو جنبش از قلم ، چهره گشای راز را

آه که طبل جنگ و آن گه به گاه آشتی

[...]

عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴

 

دل چو به غم شاد زیست، مهر و وفا از او طلب

غم چو گو ۰۰۰ رفت، برگ و نوا از او طلب

یا به دعا غیر درد، از در ایزدی مخواه

یا به طلب اگر خوشی، برگ و نوا از او طلب

جون روش عهد ما، کرده فلک واژگون

[...]

عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵

 

صد شکر کز اقبال غم و لشگر آفت

در مملکت عشق نشینم به خلافت

هر چند که در خورد جمالت نظری نیست

حیف است که پنهان بود آن حسن لطافت

تا دختر رز دست در آغوش برقصید

[...]

عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸

 

بندهٔ دل شوم که او، خون فراغ می‌خورد

خدمت درد می‌کند، نعمت داغ می‌خورد

طوبی و خلد عافیت، می‌نخرم به مشت خس

زان که تَذَروِ این چمن، طمعهٔ زاغ می‌خورد

از چمنی نمی‌برد، نعمت برگزیده را

[...]

عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۴

 

چند چو جو خوری، در پی آبرو روم

زهر ز امتحان خورم، در پی آرزو روم

شوق سرِ بریده را، بر سر دار می برد

این سر و صد سر دگر، بازم و رو به رو روم

دست به دست می روم، همره لشکر جنون

[...]

عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۲

 

خیز و شراب حیرتم، زان قد جلوه ساز ده

روی به روی عشق کن، دست به دست ناز ده

ای دل ساده گفتمت، نام وفا مبر کنون

مرهم داغ خویش را، از نمک امتیاز ده

توسن ناز کرده زین، ای دل عافیت گزین

[...]

عرفی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

سکه به نام عجز زد شوکت پادشاهیم

کوکبه سوز فتح شد صولت بی‌سپاهیم

کشتی موج هستیم تا به مراد خس طپم

خورده ز خون ناخدا آب گل تباهیم

داغم و نوبهار را خلعت خرمی دهم

[...]

فصیحی هروی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴

 

بسکه ز دیده ریختم خون دل خراب را

گریه گرفت در حنا پنجهٔ آفتاب را

تاب نظر ندارم و ضبط نگه نمی کنم

بیشتر است حرص می، رندِ تُنک‌شراب را

بسکه ز تیره روز من دهر گرفته تیرگی

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳

 

دل نه ازوست نه زما، یار چو بی نقاب شد

رفت ز دست کس برون آینه ایکه آب شد

گر زغمت شکست دل، راز تو فاش کی شود

گنج نهفته تر شود، خانه اگر خراب شد

بند سکوت هیچگه از لب بیهنر مجوی

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹

 

اشک دمی جدایی از خانه تن نمی‌کند

سیل خراب می‌کند لیک وطن نمی‌کند

بار غم فراق تو بس که شکسته پیکرم

داغ به سینه‌ام کنون تکیه به من نمی‌کند

آه ز شرح حال ما بسته زبان خویش را

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۹۴

 

بیخبری ز پای خم، برد به سیر عالمم

ورنه به اختیار کس، ترک وطن نمی‌کند

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۰

 

شانه زند چو کلک من طره مشکفام را

سرمه خامشی دهد طوطی خوش کلام را

فاخته کو، که بوسه بر کنج دهان من زند؟

سرو پیاده گفته ام شیشه سبز فام را

مرغ چمن رمیده ام زخمی خار آشیان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۱

 

ای ز تو شور در جگر کلک شکر نوای را

رشته آه در گره فکر گرهگشای را

سرو ریاض مغفرت آه ندامت است و بس

تا به که مرحمت کند عشق تو این لوای را

تا نکند سعادتش مست غرور، قسمتت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۳۲

 

از نمک تبسمت رنگ شراب می پرد

در هوس نظاره ات چشم حباب می پرد

چون به کرشمه واکنی نرگس پر خمار ما

از مژه غزال چین سرمه خواب می پرد

چون پر وبال واکند چنگل شاهباز تو

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
۴۳
sunny dark_mode