گنجور

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۷ - دریغ من‌!

 

آتش کید آسمان سوخت تنم‌، دریغ من

ز آب دو دیده‌، بیخ غم برنکنم‌، دریغ من

من که به تن ز عافیت داشتمی لباس ها

بس‌عجبست کاین‌چنین‌ عور تنم‌، دریغ من

این فلک قبا دورنگ ازسر حیله برکشید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

یا که به راه آرم این صید دل رمیده را

یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را

یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن

یا به تو واگذارم این جسم به خون طپیده را

یا که غبار پات را نور دو دیده می‌کنم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode