گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

یار به ساغر از عرق ره ندهد شراب را

ساخت تیول مشتری خانه آفتاب را

آن می سال خورد کو کز مدد وجود وی

سوی خود از در عدم بازکشم شباب را

توبه من ز می قبول آمده ور تو ساقئی

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

فتنه مهر اگر همی جبهه نهد شراب را

سجده واژگون برد قبله آفتاب را

زین همه روز خلق شب زان همه شام تا سحر

نام مبر به دور می گردش آفتاب را

دل به هوای بوسه بست هوس در آن دهان

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

ای خم ابروی کجت قبله راستین من

کفر و جنون زلف تو فتنه عقل و دین من

تا تو کمر به کین من بستی و من به مهر تو

با همه کس به ذره مهر نماند و کین من

می نرهد ز سوختن پخته و خام و خشک و تر

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

چون تو به جعد عنبرین نافه چین پراکنی

دامن و جیب گیتی از مشک ختن برآکنی

مو چو پراکنی به رو، رو چو برآکنی به مو

سنبل تر به دسته ای، دسته گل به خرمنی

هندوی خال دلستان نزتو همین بدین زیان

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

کوری و باغ و شمع را بسکه لطیف و روشنی

شمع مدام شعله ای باغ تمام گلشنی

فیض دهی به کفر و دین کز در طره و جبین

پرتو سایه پروری سایه پرتو افکنی

وصل و فراق در بهم گرنه میسر از چه رو

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

گرنه فدای آن سری ور نه به پای آن تنی

دل نه که سنگ پهلوئی سر نه که بار گردنی

قبله دیر و مسجدی، کعبه زهد و زاهدی

غارت دین و دانشی، فتنه کوی و برزنی

بر به صلاح دشمنان، طره و ابروی و مژه

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳

 

ماه مدینه از حرم کرد چو راه کربلا

گشت طلایه اجل قاید شاه کربلا

راهنمای قتل شد پیش خرام خیل غم

دید مباشر قدر سان سپاه کربلا

عرصه دار و گیر شد دامن ودشت ماریه

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۲

 

آه که شد شکسته دل خسته جگر برادرم

با لب خشک و چشم تر غرقه به خون برادرم

هر مژه زین مشاهدت تیر صفت به دیدگان

با همه سست گوهری سخت نشسته تا پرم

عرش فتاده بر زمین یا تن تو به خاک بر

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۷

 

چون به مصیبت از ازل رفت همی قضای من

چیست مصیبت دگر ساز طرب برای من

ز ابروی و قد دلستان دام منه که بس مرا

نیزه آسمان گذر تیغ جهانگشای من

خصم به جامه جدل قاسم و خلعت طرب

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۵۰

 

ناوک کینه در کمان لشکر فتنه در کمین

گاه زغش به سرنگون گه زعطش به لب نگین

دست گسسته از فلک پای شکسته از زمین

از در مهلت و امان از پی ناصر و معین

ایل علی مرتضی آل محمد امین

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۵۲

 

سوی مدینه ای صبا افتد اگر عبور تو

گفت بگو به فاطمه زینب ناصبور تو

در به بقیع بی خبر خفته تو و به کربلا

مال هبا و خون هدر با تن پاره پور تو

چون نرسانم از زمین آتش دل بر اختران

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۷۷

 

چشم و دل از جمال تو گشت چو داد ایمنم

شکر خدا که باز شد دیده بخت روشنم

من به دیار شام در، تو به زمین کربلا

باورم این نمی کند با تو نشسته کاین منم

جای به دامن پدر، دشمن و دوست گو ببین

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۰ - به یکی از دوستان نوشته

 

آتش خرمن منی شبنم کشت دیگران

دوزخ من چرا شدی ای تو بهشت دیگران

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۷ - به یکی از بزرگان نگاشته

 

بر در شاه راستان کیست رهی بر آستین

بنده سر بر آستان چاکر جان در آستین

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۷ - به یکی از بزرگان نگاشته

 

به گل مباد و گلستان نگاه من گذار من

بس است کوی و روی تو بهشت من بهار من

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۶۹ - به یکی از دوستان نزدیک نگاشته

 

کاش که در قیامتش بار دگر بدید می

کآنچه گناه او بود من بکشم غرامتش

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۲۰ - به محمد صادق بیک کرد نگاشته

 

سرو برفت وبوستان از نظر به جملگی

می نرود صنوبری بیخ گرفته در دلم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۳۳ - از قول علی اکبر خان دامغانی به نامزد نگاشته

 

یا من ناصبور را پیش خود از وفا طلب

یا تو که پاک دامنی صبر من از خدا طلب

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۳۶ - از قول علی اکبر خان دامغانی به نامزد نگاشته

 

صبر به طاقت آمد از بار کشیدن غمت

چند مقاومت کند حبه و سنگ صد منی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۴۳ - از قول علی اکبر خان دامغانی به نامزد او نگاشته

 

از لب نغز گفت تو حکم به بوسه ها رود

عدل خدائی ار دهد اجر لب خموش من

یغمای جندقی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode