گنجور

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - قصیده در مدح شاه غریب

 

پیش که شاه اختران، تیغ کشد به لشکری؛

خیز مگر به برق می، برقع صبح بردری

پیش که صبح از طرب، خنده کند به زیر لب؛

خیز که در وداع شب، جام به گریه آوری

پیش که پرتو افگند، مهر به دشت خاوران؛

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

خو به جفا نگار من، کرده و بس نمی‌کند

یار کسی نمی‌شود، یاری کس نمی‌کند

سنگ جفای باغبان، موسم گل به گلستان

تا پر مرغ نشکند، یاد قفس نمی‌کند

در چمنی که می‌زند زاغ ترانه بر گلش

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

ای که بخون من شدت، ساعد نازنین فرو

دست فشان، که ریزدت خونم از آستین فرو

برده لبت ز شهد و مل، تلخی کام جزو و کل:

تا ز تبسمت بگل میچکد انگبین فرو

شکر خط سیاه را، منع مکن نگاه را؛

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰

 

بر سر ره نشسته ام، قاصد کوی یار کو؟!

دیده سفید کرده ام، گردی از آن دیار کو؟!

غیر ببزم آن پسر، محرم و من برون در؛

گر نکند دعا اثر، بازی روزگار کو؟!

روز جزا، فرشته یی، کز بد و نیک پرسدم

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶

 

کاکل عنبرین نهان، زیر کلاه کرده‌ای

روز هزار کس چو من تار و، سیاه کرده‌ای

گرد رخ ز ماه به، داده به زلف چون زره،

تاب و زرشک خون گره، در دل ماه کرده‌ای

تا ز کنارم از جفا، رفته‌ای ای پسر مرا

[...]

آذر بیگدلی
 
 
sunny dark_mode