گنجور

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

ای به خلا و ملا خوی تو هنگامه زا

با همه در گفتگو بی همه با ماجرا

شاهد حسن ترا در روش دلبری

طره پر خم صفات موی میان ماسوا

دیده وران را کند دید تو بینش فزون

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

منع ز صهبا چرا باده روان پرور است

خوف ز عصیان عبث خواجه شفاعتگر است

پرتو مهر و مه است نور به چشم اندرون

گرچه بود در قدح اصل می از کوثر است

عهد جوانی گذشت توبه نکردم هنوز

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

بس که درین داوری بی اثر افتاده است

اشک تو گویی مرا از نظر افتاده است

عکس تنش را در آب لرزه بود هم ز موج

بیم نگاه خودش کارگر افتاده است

ناله نداند که من شعله زیان می کنم

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

حور بهشتی ز یاد آن بت کشمیر برد

بیم صراط از نهاد آن دم شمشیر برد

شبروی غمزه ای صبر و دل و دین ربود

جان که ازو بازماند شحنه تقدیر برد

ناله در ایوار شوق توشه راهی نداشت

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

شوخی چشم حبیب فتنه ایام شد

قسمت بخت رقیب گردش صد جام شد

تا تو به عزم حرم ناقه فگندی به راه

کعبه ز فرش سیاه مردمک احرام شد

پیچ و خم دستگاه کرد فزون حرص جاه

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴

 

بس که بپیچد به خویش جاده ز گمراهیم

ره به درازی دهد عشوه کوتاهیم

شعله چکد غم کرا گل شکفد مزد کو

شمع شبستانیم باد سحرگاهیم

جور بتان دلکش ست محو بداندیشیم

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵

 

سوخت جگر تا کجا رنج چکیدن دهیم

رنگ شو ای خون گرم تا به پریدن دهیم

عرصه شوق تو را مشت غباریم ما

تن چو بریزد ز هم هم به تپیدن دهیم

جلوه غلط کرده اند رخ بگشا تا ز مهر

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

خیره کند مرد را مهر درم داشتن

حیف ز همچون خودی چشم کرم داشتن

وای ز دلمردگی خوی بد انگیختن

آه ز افسردگی روی دژم داشتن

راز برانداختن از روش ساختن

[...]

غالب دهلوی
 
 
sunny dark_mode