گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - پیغام بخاقانی شروانی

 

کیست که پیغام من بشهر شروان برد

یک سخن ازمن بدان مرد سخندان برد

گوید خاقانیا اینهمه ناموس چیست

نه هرکه دو بیت گفت لقب زخاقان برد

دعوی کردی که نیست مثل من اندر جهان

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۰ - چیستان بنام شمشیر و مدح اسپهبد مازندران

 

دولت بیدار دوش کرد زعقل امتحان

گفت بگو چیست آن گوهر روشن روان

آتش همرنگ آب آلت ضرب الرقاب

آیت فصل الخطاب غایت سبق الرهان

نشتر عرق امل شعله برق اجل

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴ - قناعت

 

تا حصه قناعت گشتست ملک من

وا رسته ام زعشوه دو نان پیچ پیچ

هستم حیات در همه عالم بآبروی

زانرو که هیچ را نستایم بقصد هیچ

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
 
sunny dark_mode