گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۲

 

حلقه زلفش گشاد باد سحرگاه

اشرق شمس الضحی بنور محیاه

چند گریبان درم ز شوق جمالش

برفکن ای باد صبح دامن خرگاه

وصف سهی سرو ما بلند مقامی ست

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۵

 

کاش من بیدل از سگان تو بودی

تا ز مقیمان آستان تو بودی

آن همه دشنام ها که داد رقیبم

آه چه بودی گر از زبان تو بودی

زاهد اگر قبله جمال تو دیدی

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۶

 

بود شاها رعیت آن خزینه

که در وی گنج های زر دفینه است

عوان چون مالشان دزدیده گیرد

ببر دستش که دزد آن خزینه است

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - نعت رسول خداست صل و سلم علیه

 

ماه معین چیست خاک پای محمد

حبل متین ربقه ولای محمد

خلقت عالم برای نفع بشر شد

خلقت نوع بشر برای محمد

سوده همه قدسیان جبین ارادت

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

گنج جمالی و کاینات خرابت

شاهد غیبی و آب و خاک نقابت

مست تو بودم هنوز مبدع فطرت

دست فراغت نشسته از گل و آبت

جان و دلم تازه شد ز وعده وصلت

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

چند سوال ای پسر که چیست تصوف

تصفیه کن خاطر از غبار تکلف

دور نه از هر چه نیست پای تمنا

بازکش از هر چه هست دست تصوف

طعنه پاکان مزن که روی خود آلود

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۴

 

من کیم از دام حرص و آز رهیده

پای به دامان فقر و فاقه کشیده

عرق تمنا ز هر چه هست گسسته

تار تعلق ز هر چه هست بریده

بسته زبان هم ز خوانده هم ز نوشته

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۱۹

 

کنم حرفی ز حکمت بر تو املا

که شاید گر به آب زر نویسی

به زهر خویش اگر دست آوری به

که از شهد کسان انگشت لیسی

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

یار به کف ساغر شراب درآمد

مست به قتل من خراب درآمد

خاصیت می نگر که از نظر من

ماه برون رفت و آفتاب درآمد

جلوه گل را چو دید با همه مرغان

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

رخنه ز غم در دل خراب درآمد

بر مژه زان رخنه خون ناب درآمد

چهره چه مالم به خاک در نظر آن رو

خاست تیمم گهی که آب درآمد

باد بریده زبان من که ز ناله

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه) » بخش ۱۶

 

چون دلبر ما ز پرده رو ننماید

کس نتواند که پرده زو بگشاید

ور جمله جهان پرده شود باکی نیست

آنجا که پی جلوه جمال آراید

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۱

 

هرچه آمد به دست مرد کریم

همه در پای دوستان افشاند

وانچه اندوخت سفله طبع لئیم

بعد مرگ از برای دشمن ماند

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۱۳

 

هرچند فریب عقل و خصم دینی

بازآ که دل شکسته را تسکینی

این بس که بلا و محنت ما بینی

با ما به طفیل دیگران بنشینی

جامی
 
 
sunny dark_mode