گنجور

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

ای بت چین ای بلای جان خط و خالت

داد ز بیداد پادشاه جمالت

من چه دهم شرح غصهٔ شب هجران

ای من و هجران فدای روز وصالت

بس که ز مهر رخ تو ناله کشیدم

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

جز سر زلف تو دل که راه ندارد

در همه عالم کس این پناه ندارد

سر که نیارم به کس ز خاک در تو است

شاه نه شاه است اگر کلاه ندارد

تا به خرابات چشم های تو ره برد

[...]

وفایی مهابادی
 
 
sunny dark_mode