گنجور

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴

 

کشیدم رنج بسیاری دریغا

به کام من نشد کاری دریغا

به عالم، در که دیدم باز کردم

ندیدم روی دلداری دریغا

شدم نومید کاندر چشم امید

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵

 

ندیدم در جهان کامی دریغا

بماندم بی‌سرانجامی دریغا

گوارنده نشد از خوان گیتی

مرا جز غصه‌آشامی دریغا

نشد از بزم وصل خوبرویان

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲

 

عراقی بار دیگر توبه بشکست

ز جام عشق شد شیدا و سرمست

پریشان سر زلف بتان شد

خراب چشم خوبان است پیوست

چه خوش باشد خرابی در خرابات

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳

 

کی از تو جان غمگینی شود شاد؟

کی آخر از فراموشی کنی یاد؟

نپندارم که هجرانت گذارد

که از وصل تو دلتنگی شود شاد

چنین دانم که حسنت کم نگردد

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴

 

بیا، کاین دل سر هجران ندارد

بجز وصلت دگر درمان ندارد

به وصل خود دلم را شاد گردان

که خسته طاقت هجران ندارد

بیا، تا پیش روی تو بمیرم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷

 

نگارا، بی‌تو برگ جان که دارد؟

دل شاد و لب خندان که دارد؟

به امید وصالت می‌دهم جان

وگرنه طاقت هجران که دارد؟

غم ار ندهد جگر بر خوان وصلت

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸

 

نگارا، بی تو برگ جان که دارد؟

سر کفر و غم ایمان که دارد؟

اگر عشق تو خون من نریزد

غمت را هر شبی مهمان که دارد؟

دل من با خیالت دوش می‌گفت:

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸

 

نخستین باده کاندر جام کردند

ز چشم مست ساقی وام کردند

چو باخود یافتند اهل طرب را

شراب بیخودی در جام کردند

لب میگون جانان جام در داد

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹

 

نگارا، جسمت از جان آفریدند

ز کفر زلفت ایمان آفریدند

جمال یوسف مصری شنیدی؟

تو را خوبی دو چندان آفریدند

ز باغ عارضت یک گل بچیدند

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰

 

نگارینی که با ما می‌نپاید

به ما دلخستگان کی رخ نماید؟

بیا، ای بخت، تا بر خود بموییم

که از ما یار آرامی نماید

اگر جانم به لب آید عجب نیست

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱

 

مرا، گرچه ز غم جان می‌برآید

غم عشقت ز جانم خوشتر آید

درین تیمار گر یک دم غم تو

نپرسد حال من، جانم برآید

مرا شادی گهی باشد درین غم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶

 

گهی درد تو درمان می‌نماید

گهی وصل تو هجران می‌نماید

دلی کو یافت از وصل تو درمان

همه دشوارش آسان می‌نماید

مرا گه گه به دردی یاد می‌کن

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷

 

مرا درد تو درمان می‌نماید

غم تو مرهم جان می‌نماید

مرا، کز جام عشقت مست باشم

وصال و هجر یکسان می‌نماید

چو من تن در بلای عشق دادم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳

 

مبند، ای دل، به جز در یار خود دل

امید از هر که داری جمله بگسل

ز منزلگاه دونان رخت بربند

ورای هر دو عالم جوی منزل

برون کن از درون سودای گیتی

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲

 

چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟

اگر با من خوشستی غمگسارم

به آب دیده دست از خود بشویم

کنون کز دست بیرون شد نگارم

نگارا، بر تو نگزینم کسی را

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳

 

چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟

اگر در من نگه کردی نگارم

بدیدی گر فراقش چونم آخر

بپرسیدی دمی حال فگارم

نکرد آن دوست از من یاد روزی

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵

 

نگارا، بی‌تو برگ جان ندارم

سر کفر و غم ایمان ندارم

به امید خیالت می‌دهم جان

وگرنه طاقت هجران ندارم

مرا گفتی که: فردا روز وصل است

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷

 

من آن قلاش و رند بی‌نوایم

که در رندی مغان را پیشوایم

گدای درد نوش می پرستم

حریف پاکباز کم دغایم

ز بند زهد و قرابی برستم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱

 

ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟

ز غصه می‌بمیرم، با که گویم؟

ز هجر یار گریانم، ندانم

که دامان که گیرم؟ با که گویم؟

ز جورش در فغانم، چند نالم؟

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲

 

ز دلتنگی به جانم با که گویم؟

ز غصه ناتوانم، با که گویم؟

ز تنهایی ملولم، چند نالم؟

ز بی‌یاری به جانم، با که گویم؟

به عالم در، ندارم غمگساری

[...]

عراقی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode