×
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - در ستایش غیاث الدین محمد میرمیران
دل و طبعی که من دارم اگر دریا و کان باشد
یکی جوهر نثار آید یکی گوهر فشان باشد
ز بس گوهر کزان دریا نثار آسمان گردد
سراسر آسمان مانند راه کهکشان باشد
ز بس جوهر که آن کان در زمین بر روی هم ریزد
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در ستایش بکتاش بیگ حکمران کرمان
از آنرو شد به آبادی بدل ویرانی کرمان
که دارد بانیی چون عدل نواب ولی سلطان
ز برج عدلش ار خورشید بر باغ جهان تابد
به بازار آورد گل باغبان در بهمن و آبان
فتاده گرگ را با میش در ایام او وصلت
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۰ - در ستایش علی (ع)
دلم دارد به چین کاکلش سد گونه حیرانی
به عالم هیچکس یارب نیفتد در پریشانی
ز ما سد جان نمیگیری که دشنامی دهی ز آن لب
به سودای سبکروحان مکن چندین گرانجانی
چوکان در سینه دارم رخنهها از تیغ بدخویی
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱ - در خیال تو
چو وحشی سر به زانو دوش بودم در خیال تو
که شبها چیست شغلت ، در کجایی، کیست پهلویت
دراین اندیشه خفتم دیدمت در خلوتی تنها
قدح در دست و می درسر، صراحی پیش زانویت