گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۴

 

مرید پیر خمارم که دارد این چنین پیری

غلام همت عشقم که دارد این چنین میری

به ملک دنیی و عقبی خریدم کنج میخانه

ازین سودا که من کردم جهانی یافت توفیری

اگر رند خراباتم که خم باده می نوشم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۵

 

ز سودای جهان بگذر اگر سودای ما داری

هوای خویشتن بگذر اگر ما را هوا داری

مرو دور ای عزیز من بیا نزدیک ما بنشین

چرا بیگانه می گردی نشان آشنا داری

خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۸

 

ز من توحید می پرسی جوابت چیست خاموشی

بگفتن کی توان دانست گویم گر به جان کوشی

ز توحید ار سخن گوئی موحد گویدت خاموش

سخن اینجا نمی گنجد مقام تو است خاموشی

تو پنداری که توحیدست این قولی که می گوئی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۴

 

اگر نه درد او بودی دوای دل که فرمودی

و گر نه عشق او بودی طبیب ما که می بودی

خیالش نقش می بندم به هر حالیکه پیش آید

نیابم خالی از جودش وجود هیچ موجودی

بیا و نوش کن جامی ز دُرد درد عشق او

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۹

 

برو ای خواجهٔ عاقل از این دنیا چه می جوئی

چو بی دردی دوای دل ز بودردا چه می جوئی

دکان را کرده ویران و دادی مایه را بر باد

زیان کردی و سودی نه ازین سودا چه می جوئی

اگر تو آبرو جوئی در آ در بحر ما با ما

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۹۸

 

به درد دل گرفتارم به من ده دُردی دردش

که دارم اعتقاد آن ، کز این درمان همی یابم

اگر چون نی همی نالم منه انگشت بر حرفم

وسیله ناله می‌سازم که تا مقصود دریابم

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۲۴

 

تو گر جمعیتی خواهی طلب کن از درون خود

که از بیرون نمی‌خیزد به جز گرد پریشانی

بخوان خود را ز کج رفتن دگر قرآن مخوان هرگز

که خود را بازخوانی به که قرآن جمله برخوانی

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۲۴۷

 

اگر درویش می‌جوئی منم درویش بیچاره

و گر دلریش می‌جوئی منم دلریش بیچاره

اگر تو آشنا جوئی منم خود آشنای تو

و گر بی خویش می‌جوئی منم بی خویش بیچاره

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۲۵۳

 

ز صورت گر شوی فانی ازین معنی بقا یابی

ازین و آن چو بگذشتی همه نور خدا یابی

درین دریای بی ‌پایان اگر غرقه شوید چون ما

به عین ما نظر می کن که عین ما ز ما یابی

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۳۷

 

به جان تو که جانانی ز جان محبوبتر آنی

سر من و آستان تو اگر خوانی و گر رانی

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۷۶

 

ترازو گر نداری تو ، تو را زوره زند هر کس

کسی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode