گنجور

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۹

 

..............................

..............................انه‌ای دارم

مخندید ای حریفان گر شمردم از شما خود را

نیم گر مست، باری گریه مستانه‌ای دارم

ز چنگ من صبا زلفش نگیرد چون به آسانی؟

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۴

 

بیا ای عشق، ننگ عافیت از سرم وا کن

دلم را طاقت غم ده، سرم را گرم سودا کن

شب تنهایی‌ام مشرق ز یادش رفته، ای گردون

رهی دیگر برای مطلع خورشید پیدا کن

گل خودروی من، آهنگ سیر بوستان دارد

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵

 

..............................

..............................ون آهسته آهسته

مگر امید دارد کان پری روزی به دام افتد؟

که دل در سینه می‌خواند فسون آهسته آهسته

دلی کو پاره‌ای عاشق نباشد، نیست نقص عشق

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۴

 

به نومیدی خوشم، ناکامی‌ام کام است پنداری

دلم را بی سرانجامی سرانجام است پنداری

شراب ناامیدی خوش گوارا شد مزاجم را

حریفان را می وصل تو در جام است پنداری

میان روز و شب، بی دوستان فرقی نمی‌بینم

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۹

 

چو شمع امشب مرا در محفلش بار است پنداری

به مغز استخوانم شعله در کارست پنداری

چمن بشکفت و از دلها خروشی برنمی‌آید

قفس، تابوت مرغان گرفتارست پنداری

خیالش بی گمان امشب به خلوتخانه چشمم

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۷

 

سرم شد باز گرم از مژده بیجای سودایی

به غم دل را بشارت ده، که عاشق می‌شوم جایی

چرا جام محبت نشکند عهد لب مستان؟

که آمد لای کش دیوانه میخانه پیمایی

به دیگر باره رسوایی، بشارت روح مجنون را

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۸

 

من و تا روز، هر شب در فراق چشم میگونی

به دل پیکان پر زهری، به لب پیمانه خونی

ز عکس عارض جانان، شود هر ذره خورشیدی

ز خوناب سرشک من، شود هر قطره جیحونی

مخوان افسانه وز من پرس اوضاع محبت را

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۳

 

چنان افتاده‌ام از کار، بهر لاله رخساری

که غیر از دیدن رویش نمی‌آید ز من کاری

فضای سینه را چندان که می‌جویم، نمی‌یابم

ز یاران به دل نزدیک، غیر از ناوکش یاری

نگاهی داشت هر سو گرم، ساقی دوش در مجلس

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۱

 

ملامتگو چه می‌گردد ز پی مجنون شیدا را؟

نسازد هیچ عاقل تنگ بر دیوانه صحرا را

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۶

 

غم عشق تو در هر جا که محکم می‌کند پا را

بود اول حکایت این که جان خالی کند جا را

به جای لاله و گل دیده پرخون برون جوشد

بت من بر زمین هرجا گذارد آن کف پا را

یکی از رتبه اعجاز عشق این است خوبان را

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۱۹

 

نه اشک است این که هر ساعت ز چشم من فرو ریزد

به جای آب، اخگر چشمم از دامن فرو ریزد

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۲۰

 

دلم را صبحدم آواز نی دیوانه می‌سازد

مرا این صوت خوش، از خویشتن بیگانه می‌سازد

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۲۳

 

چه بخت است این که داغ از سینه‌ام پهلو بگرداند

به گلشن گر گذارم رو گل از من رو بگرداند

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۲۷

 

ز دل پیش از فراقت آه دردآلود برخیزد

به هرجا برفروزد آتش آنجا دود برخیزد

طبیبم بر سر بالین نمی‌آید وگر آید

چو گل کآید پس از سالی نشیند زود برخیزد

ز بس آفاق را پر کردم از آوازه شیون

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۲۸

 

مگر فردا به قتلم خواهد آمد یار کز هر سو

به گوشم امشب آواز مبارکباد می‌آید

پریشان می‌کند چون زلف شیرین حال خسرو را

مگر باد صبا از تربت فرهاد می‌آید

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۳۶

 

کجا تاب آورد در پیش اشک دیده‌فرسایم؟

دواند ریشه گر چون شمع، مژگان تا کف پایم

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۳۷

 

چه حسرت‌ها خورند ارباب عشرت بر سراپایم

اگر بینند در پا خار و بر سر داغ سودایم

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۵

 

ندیدم در چمن هرچند گردیدم سر خاری

کزو در سینه مجروح بلبل نیست آزاری

نه بزم‌آرای را بینم، نه صاحب باغ را دانم

شرابی نوشم از جامی، گلی چینم ز گلزاری

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۹

 

به خود هم رشک دارم در خیال سرو آزادش

روم اول ز خویش آنگه به کام دل کنم یادش

قدسی مشهدی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode