گنجور

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - وله

 

چو ظل خسروی از خاتم شه برتر از جم شد

خرد گفت از شهان به ظل سلطان بود و خاتم شد

جم وقت این ملکزاده است اکنون کز شهی خاتم

بساطی صرح و خنگش باد و تختش مسند جم شد

همی شکرانه را آن سان بود زین جشن گنج افشان

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - وله

 

مرا تُرکی‌ست مشکین‌ موی و نسرین‌ بوی و سیمین‌بر

سُها لب، مشتری ‌غبغب، هلال ‌ابروی و مه‌پیکر

چو گردد رام و گیرد جام و بخشد کام و تابد رخ

بود گل‌بیز و حالت‌خیز و سِحرانگیز و غارتگر

دهانش تنگ و قلبش سنگ و صلحش جنگ و مهرش کین

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - درحیرت از حوادث کون و فساد و مدح محبوب خالق اکبر موسی بن جعفر (ع)

 

خرد طبل تحیّر زن شبی خواندم به میدانش

که واجب چیست مقصد زین تغیّر زای امکانش

گشاید دست چون ابلیس دزدی خود به ملک دل

پس آنگه گوید آگه باش و سر برزن زد ستانش

اگر گویی که بزم امتحان است این جهان ما را

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - وله

 

جهان فهرست ایجاد و سطور امصار ایرانش

شهنشه نام یزدان مدح مجدالملک عنوانش

ازین نام خوش یزدان و زین فرخنده فرعنوان

همی طوبی لک ای ایران رسد از باغ رضوانش

الا ای ترک نسترین رخ گل اندام و شکر پاسخ

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - وله

 

ببال ای مرکز کرمان بنال ای خطه تهران

که وارد شد به جسمت روح و بیرون شد ز جسمت جان

قم ای کرمان وزن برمه لوای اسپهانی ره

که باز اندر تو زد خرگه طراز خطه طهران

چمن آموده ازگل کن درختان پر زبلبل کن

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۵ - وله

 

سپهسالار اعظم زد چو اندر مرز ری اردو

قضا را تاب شد از تن قدر را رنگ رفت از رو

ملک حیران که این داور زند آیا کدامین در

دول پژمان که این لشکر چمد آیا کدامین سو

بت من ای مه ارمن برجسم تو جانها تن

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۱ - در تهنیت عید قربان

 

خلیل ارکرد قربانی بعید از امر یزدانی

مرا باشد خلیلی کش هزاران عید قربانی

خلیل ارکعبه را بر در همی ازشوق سودی سر

مرا باشد خلیلی کش نماید کعبه دربانی

خلیل ارجانب شیطان ببطحا گشت سنگ افشان

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۹ - درتهنیت عید غدیر و منقبت حضرت امیر علیه السلام

 

الا ای چهر چون عیدت به از وصل بت خلخ

مفرح خلعت خوبی تر ابر طلعت فرخ

لبت اندر مذاق جان فشانده شکر از پاسخ

دو عید امروز از جنت بسوی ما نهاده رخ

یکی سعد و یکی عالی یکی دلکش یکی نیکو

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱

 

نبندد مرد عاقل دل بد این فرتوت زن دنیا

که سودش جملگی سو کستوشکرش سربسرشکوی

بلی عاقل نداند شش جهه را غیر افسانه

بلی کامل نبیند نه فلک را جز باستهزا

بمیرد پیش از مردن ببخشاید پس از جستن

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۱ - درمنقبت شیر خدا و مرثیه خامس آل عبا

 

چو حق را درمشیت اقتضای جود سرمد شد

زایجاد یدالله خلقت فیض موبد شد

علی کز فطرت حق جو زده زآیات الاهو

شب معراج نور او سراج راه احمد شد

امیر خایف و آمن خدیو موجد و کاین

[...]

جیحون یزدی
 
 
sunny dark_mode