گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۹

 

به قاین بگذر ای باد ار توانی

زمین‌بوسی ببر آن جا که دانی

بگوی آرام جانم را که جانم

برآمد در غمت از ناتوانی

به دست باد صبح از نافه‌ی زلف

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۳

 

صنوبر قامتی دیدم به راهی

رقیبش بر عقب افتاده ماهی

همین تا چشم من بر رویش افتاد

برآمد از دلِ پُر دردم آهی

بدو گفتم برایِ لله آخر

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۵

 

نظرمان تازه می کن هر پگاهی

چه باشد گر کنی در ما نگاهی

کدامین باغ دارد چون تو سروی

کدامین چرخ دارد چون تو ماهی

مکن بیگانگی با آشنایان

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۰

 

بتی در خیمه ی دیدم چو ماهی

که بازو کرده بر رخ تکیه گاهی

سهی سروی و بر سرو آفتابی

قبایی در برو بر سر کلاهی

شکر پاسخ لبی کوثر دهانی

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۹

 

گر امشب هم چو دوش از در درآیی

چو روح الله به لب معجز نمایی

زهی دولت ولی تا بر که گردی

زهی خلوت ولی تا بر چه رایی

چه خوش باشد اگر شادان و خندان

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۲

 

مرا ناگاه پیش آمد بلایی

خلافِ عقل نازل شد قضایی

دلم گم شد ندانستم کجا رفت

نشانی میدهد هر کس به جایی

تفحّص کردم از قوم مسافر

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۸

 

ندارم در همه شهر آشنایی

که پیغامی برد از من به جایی

غمِ دل با که گویم محرمی کو

که بتوان گفت با او ماجرایی

مرا دیر است تا از ماه رویی

[...]

حکیم نزاری
 
 
۱
۴
۵
۶
sunny dark_mode