گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

به بالین غریبانت گذر نیست

ز حال مستمندانت خبر نیست

ز تو پروای هستی نیست ما را

ترا پروای ما گر هست و گر نیست

تویی منظور من در هر دو عالم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

دل ما را ز دست غم امان نیست

نشان شادمانی در جهان نیست

جهان پر آشنا و من به غم غرق

که دریای محبت را کران نیست

کسی کو یک زمان در عمر خوش بود

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

مرا در آرزویت غم ندیم است

به تو گر نیست روشن، حق علیم است

به خاک پای تو خوردیم سوگند

از آن معنی که سوگندی عظیم است

چو دل با ابرویت پیوسته بودم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

گرفته در بر اندام تو سیم است

برادر خوانده زلفت نسیم است

از آن زلف سیه بر مشکن آن را

بنا گوش ترا در یتیم است

به رعنایی چنین مخرام، غافل

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

ز من نازک میانی دور مانده ست

دلی رفته ست و جانی دور مانده ست

بگویید از زبان من که آن جا

دلی از بی زبانی دل مانده ست

پر از خون است جوی دیده من

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

دل مسکین من در بند مانده ست

اسیر یار شکر خند مانده ست

نماند اندر دل من درد را جای

مده پندم نه جای پند مانده ست

نصیحت گوی من، لختی دعا گوی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

مجو صبرم که جای آن نمانده ست

مران از در که پای آن نمانده ست

مبین در سجده های زرقم، ای بت

که این طاعت سزای آن نمانده ست

ببوسم پای بت را وان نیرزد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

نگارا، چون تو زیبا کس ندیده ست

چنان رویی، نگارا، کس ندیده ست

نهان می دار از من خویشتن را

چنین خود آشکارا کس ندیده ست

بیا امروز تا سیرت ببینم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

مرا وقتی دلی آزاد بوده ست

درونم بی غم و جان شاد بوده ست

نمک زد شوخی اندر جان و نو کرد

جراحتها که در بنیاد بوده ست

چه خوش بوده ست عقل مصلحت جوی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

منم امروز و صد تیمار در دست

نه دل در دست، نه دلدار در دست

بیا ساقی دلم از دست رفته ست

همی آید کنون دشوار در دست

نگارا، دست آزارم گشادی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

صبا، گردی ازان زلف دو تا خاست

به هر سو بویی از مشک ختا خاست

بلای خفته سر برداشت، گویی

مرا مویی کزان زلف دو تا خاست

گریبان می درم هر صبح چون گل

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

گل امشب آخر شب مست برخاست

به جام لاله گون مجلس بیاراست

نشسته سبزه زین سو، پای در بند

ستاده سرو ازان سو جانب راست

صبا می رفت و نرگس از غنودن

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

نسیما، آن گل شبگیر چونست

چسانش بینم و تدبیر چونست

نگویی این چنین بهر دل من

که آن بالای همچون تیر چونست

ز لب، آید همی بوی شرابش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

من و شب زندگانی من اینست

دل و غم شادمانی من اینست

همه شب خون دل نوشم به یادش

شراب ارغوانی من اینست

همی نالم به شب بیداری هجر

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

به هر بیتی که وصف آن رخانست

چو نیکو بنگری شه بیت آنست

کمر که بسته او هست جانم

مرا جانی ست آن هم در میانست

ندارم در میان تو سخن هیچ

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

بیا کز رفتنت جانم خرابست

دل از شور نمکدانت کبابست

درنگ آمدن، ای دوست کم کن

که عمر از بهر رفتن در شتابست

من آیم هر شبی سوی تو، لیکن

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

مرا داغ تو بر جان یادگارست

فدایش باد جان چون داغ یارست

اگر جان می رود گو، رو، غمی نیست

تو باقی مان که ما را با تو کارست

به صف عاشقان میرم که گویند

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

مرا از روی خوبان، قبله پیش است

مسلمانان، ندانم کاین چه کیش است

بزن سنگ، ای ملامت گو، ز هر سو

که ما را چشمهای عقل پیش است

نگنجد جان درون سینه عشق

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

مرا در سر هوای نازنینی ست

کز او تاراج شد هر جا که دینی ست

نخواهد رفت مهرش از دل من

اگر چه با منش هر لحظه کینی ست

پریشان حالت است از یاد زلفش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

نگارا، روز عیش و شادمانیست

هوای سبزه و صوت و اغانیست

مرا بی تو چه جای زندگانیست

که دل بی عشق و جان بی شادمانیست

ز چشم خویش ترسانم به رویت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۲
sunny dark_mode