گنجور

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

دلم را جز غمت سودی نماندست

در او جز درد موجودی نماندست

ز آهم در دل دلبر اثر نیست

که دل اخگر شد و دودی نماندست

طبیبا ترک درمان کن کزین درد

[...]

شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

چو بر دل لشکر دل از کمین ریخت

قرار و صبر و هوش از عقل و دین ریخت

چو دیدم غمزه‌اش فتان دین است

بگفتم خون خلقی بر زمین ریخت

چو بر گلبرگ تر زد حلقه سنبل

[...]

شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

دلم پیکان او را در جگر دید

ز غمزه کار خود زیر و زبر دید

به تیر غمزه‌اش دل چشم میداشت

بحمد الله که آخر در نظر دید

ز چشمش نرگس ار زد لاف مستی

[...]

شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

بجز کوی تو دل منزل نگیرد

که آنجا هیچکس را دل نگیرد

شب از افغان من خاطر مرنجان

که بر دیوانگان عاقل نگیرد

به تعجیل ار گذشت آن عمر غم نیست

[...]

شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

مرا گر در نظر گلزار باشد

دلم بر روی آن گل زار باشد

من و انکار می در موسم گل

درین کارم بسی انکار باشد

به غیر از صبر نبود چاره او

[...]

شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲ - در حاشیه این غزل این دو بیت را که از مولانا دانسته، آورده است: هر که را سینه پر صفا نبود - خرقه پوشیدنش روا نبود، هر که در خرقه ناتمام بود - خرقه بر قد او حرام بود

 

مرا درد تو در جان حزین بس

ز درمانهای دل ما را همین بس

به رضوان را بگو جنت ببندد

سر کوی توام خلد برین بس

پری را گو که با ما ناز مفروش

[...]

شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

خوشا شب تا سحر با او نشسته

فروزان شمع و رو در رو نشسته

صلاح و عقل را یک سو نهاده

ز غیر عشق او یک سو نشسته

نظر بر قامت چون سرو نازش

[...]

شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

دو زلف سرکش دلبند داری

که در هر یک بسی دل بند داری

شدم دیوانه در سودای زلفت

در ین قیدم بگو تا چند داری

چه شد گر زان لب لعل شکر بار

[...]

شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

دلا گر عشق مهروئی نداری

برو کز معرفت بوئی نداری

بیا ای سرو و بر چشمم بکن جا

کزین بهتر لب جویی نداری

برو ای ماه با رویش مزن لاف

[...]

شاهدی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

گل رویت عرق کرد از می ناب

ز شبنم تازه شد گل برگ سیراب

بناز آن چشم را از خواب مگشای

همان بهتر که باشد فتنه در خواب

تعالی الله! چه حسنست اینکه هر روز

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۷

 

خدا را سوی مشتاقان نگاهی

پیاپی گر نباشد گاه گاهی

نگاهی کن بامیدی که داری

که دارم از تو امید نگاهی

بیا ای آفتاب عالم افروز

[...]

هلالی جغتایی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

زبان مرغ می داند مگر گل

که دارد گوش بر فریاد بلبل

مگر جانی ندارد گل که دارد

بآه بلبلان چندین تحمل

ز عاشق می فزاید قدر معشوق

[...]

فضولی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

درین کز دل بدی با من شکی نیست

که خوبان را زبان با دل یکی نیست

چو نی یک استخوانم نیست درتن

که بر وی از تو زخم ناوکی نیست

بهر دردم که خواهی مبتلا کن

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲

 

ز تب نالان شدی جانان عاشق

بلا گردان جانت جان عاشق

ز سوز نالهٔ عاشق گدازت

به گردون می‌رسد افغان عاشق

تب گرم تو عالم را سیه کرد

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - این قصیدهٔ را به جهت محمد نامی گفته

 

به ساحل خواهد افتادن دگر بار

دری از جنبش دریای اسرار

بنان در کشف رازی خواهد آورد

زبان کلک را دیگر به گفتار

حدیث لطف و بی‌لطفی مولی

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - وله فی‌المثنوی

 

بحمدالله کز الطاف الهی

مزین شد دگر اورنگ شاهی

زنو کوس بشارت کوفت گردون

در استقلال نواب همایون

منادی زن برای سجدهٔ عام

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - فی مرثیه امام حسین علیه‌السلام

 

به نال ای دل که دیگر ماتم آمد

بگری ای دیده ایام غم آمد

گل غم سرزد از باغ مصیبت

جهان را تازه شد داغ مصیبت

جهان گردید از ماتم دگرگون

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - ایضا فی مدحه

 

بحمدالله که قیوم توانا

قدیم واجب التعظیم دانا

بساط استراحت گسترنده

جهان آرای گیتی پرورنده

ریاض سلطنت را تازگی داد

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - وله ایضا

 

درین گلزار کز تاثیر صحبت

مبدل میشود خواری به عزت

سعادت سایه بر نخلی که انداخت

ز دولت سر به اوج رفعت افراخت

ازین نخلست واین صورت هویدا

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - این چند بیت دیگر جهت نقش خلاصه خمسه‌ای که بخط میرمعزالدین مرقوم گردیده است گفته

 

حلی بندی که بی‌جنبیدن دست

عروسان را به قدرت حیله‌ها بست

عروس این سخن را زیوری داد

که هرجا زیور بد رفت برباد

ز شعر شاعر شیرین فسانه

[...]

محتشم کاشانی
 
 
۱
۲۳۳
۲۳۴
۲۳۵
۲۳۶
۲۳۷
۴۱۶
sunny dark_mode