گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۱

 

درآ کز یک نظر جان تازه کردی

بسا عشق کهن کان تازه کردی

چو می در جان نشین تا غم نشانی

که چون می مجلس جان تازه کردی

می چون بوستان افروز ده زانک

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷

 

خطی بر سوسن از عنبر کشیدی

سر خورشید در چنبر کشیدی

همه خط‌های خوبان جهان را

به خط خود قلم بر سر کشیدی

کنار نسترن پر سبزه کردی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲

 

چه کرد این بنده جز آزادمردی

که گرد خاطر او برنگردی

به دل گفتی نخواهم جست، جستی

جفا گفتی نخواهم کرد، کردی

همه بر حرف هجران داری انگشت

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳

 

مرا تا جان بود جانان تو باشی

ز جان خوش‌تر چه باشد آن تو باشی

دل دل هم تو بودی تا به امروز

وزین پس نیز جان جان تو باشی

به هر زخمی مرا مرهم تو سازی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴

 

تو را افتد که با ما سر برآری

کنی افتادگان را خواستاری

مکن فرمان دشمن سر درآور

بدین گفتن چه حاجت؟ خود درآری

بهای بوسه جان خواهی و سهل است

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲

 

اذا ما الطیر غنت فی‌الصباح

اجب داعی معاطاة الملاح

هوا پر خندهٔ شیرین صبح است

بیار آن گریهٔ تلخ صراحی

ارق فضلاتها فالارض عطلی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳

 

تعاطی الکاس من شان الصبوح

فسق بالراح یا ریحان روحی

ببین هم‌چون لبت خندان رخ صبح

بده چون اشک من جام صبوحی

هواک الکاس الذی لاتستفت فیها

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در شکایت از حبس و بند و مدح عظیم الروم عز الدوله قیصر

 

فلک کژروتر است از خط ترسا

مرا دارد مسلسل راهب آسا

نه روح الله در این دیر است چون شد

چنین دجال فعل این دیر مینا

تنم چون رشتهٔ مریم دوتا است

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۵ - در شکایت و عزلت و تخلص به نعت پیامبر بزرگوار

 

ضمان‌دار سلامت شد دل من

که دار الملک عزلت ساخت مسکن

امل چون صبح کاذب گشت کم عمر

چو صبح صادقم دل گشت روشن

به وحدت رستم از غرقاب وحشت

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳ - در شکایت و حکمت

 

همه کارم ز دور آسمانی

چو دور آسمان شد زیر و بالا

لبم بی‌آب چون دندان شانه است

ازین دندان کن آئینه سیما

که این زنگاری آئینه‌وش را

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷

 

دروغ است آنکه گوید این که در سنگ

فروغ خور عقیق اندر یمن ساخت

دل او هست سنگین پس چه معنی

که عشق او عقیق از اشک من ساخت

من از دل آزمائی دست شستم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴ - در ذم غرور به مال

 

مشو خاقانیا مغرور دولت

که دولت سایهٔ ناپایدار است

به دولت هر که شد غره چنان دان

که میدانش آتش و او نی‌سوار است

چو صبح است اول و چون گل به آخر

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۸

 

من آن خاقانی دریا ضمیرم

کز ابر خاطرش خورشید برق است

دبیری را توئی هم حرفتم لیک

شعارم صدق و آئین تو زرق است

اگرچه هر دو خون ریزند لیکن

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۰

 

به ماه چارده می‌ماند آن بت

که اکنون چارده سالش رسیده است

مه نو کرد ماه چارده را

به رنجی کز پی نه ماه دیده است

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۵ - در صفت میر گشتاسب مطرب

 

نظیر سعد اکبر میرگشتاسب

که جای سعد اصغر زخمهٔ اوست

من او را باربد خوانم نه حاشا

که سحر باربد در نغمهٔ اوست

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۸

 

خطی مجهول دیدم در مدینه

بدانستم که آن خط آشنا نیست

بر آن خط اولین سطری نبشته

که جوزا نزد خورشید سما نیست

به جان پادشا سوگند خوردم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۷

 

دلت خاقانیا زخم فلک راست

که آن چوگان جز این گویی ندارد

ز جیب مه قواره‌ات زیبد از سحر

که بابل چون تو جادویی ندارد

ازین هر هفت کردهٔ هفت دختر

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۸ - در مرثیهٔ عز الدین بوعمران

 

جهان را آه آه از دل برآمد

چو عزالدین بوعمران فروشد

برآمد هر شب افغان از دل طور

چو روز موسی عمران فروشد

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹۰ - در مرثیهٔ صدر الدین

 

جهان پیمانه را ماند به عینه

که چون پر شد تهی گردد به هر بار

کنون از مرگ صدر الدین تهی گشت

نپندارم که پر گردد دگر بار

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴۰

 

به مجلس کو نزیل جود خویش است

کجا یارم که نزل دون فرستم

اگرچه ماهی از یونس شرف یافت

به یونس فلس ماهی چون فرستم

چه مرغم کز پی شهباز شیبت

[...]

خاقانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode