گنجور

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۰ - خواستگاری شادیشاه از دختر قیصر

 

چو رای هند رخ بر تافت قیصر

نمود از ملک چین رخشنده افسر

تقاضای عروسی کرد داماد

بر قیصر به خواهش کس فرستاد

شه رومی به ابرو چین درآورد

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۱ - بازگشتن شادیشاه به شام

 

حکایت را بدین پیدا شد انجام

سحرگه کرد شادی روی در شام

ملک جمشید را افسر طلب کرد

حکایتهای شادی شه در آورد

ملک را گفت: «شادی رفت در شام

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۲ - لشکر کشی جمشید از روم به شام

 

زند از شهر گردان خیمه بر دشت

زمین از خیمه همچون آسمان گشت

هنرمندان ز کین دلها پر از خون

ز تن کردند ساز بزم بیرون

ز هر سو لشکری آمد به انبوه

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۷ - قطعه

 

در آن روز وداع آن ماه خوبان

لبم بر لب نهاد و گفت نرمک

ز روی حسرت او با من همی گفت:

هذا فراق بینی و بینک

همه شب با دوتن افسر در آن دشت

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۸ - رباعی

 

چون گل دهنی زمانه پر خنده نکرد

کش باز به خون جگر آکنده نکرد

چون غنچه گل دمی دلی جمع نگشت

کایام هماندمش پراکنده نکرد

ملک چون عکس تاج افسری یافت

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۹ - غزل

 

الا ای تازه ورد ناز پرورد

بدین صحرا کدامین بادت آورد

به خورشیدی چه نقصان راه یابد

اگر بر خانه موری بتابد

سهایی را منور کرد ماهی

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۰ - بازگشت جمشید به روم و دامادی او

 

به پیروزی و بهروزی از آن بوم

ملک جمشید روی آورد در روم

پس آگاهی به سوی قیصر آمد

که از شام آفتاب چین بر آمد

به ملک روم با جانی پر امید

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۳ - نامه جمشید به پدر

 

ملک جمشید بنوشت از ره دور

بشارت نامه ای نزدیک فغفور

چو از حد خدا پرداخت خامه

برین ابیات کرد آغاز نامه:

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۷ - تدبیر جمشید و خورشید برای عزیمت به چین

 

ز شوق ملک چین آهی بر آورد

به نرگس زار آب از دل در آورد

شد از آه ملک خورشید در تاب

ملک را گفت: کای شمع جهانتاب

چرا هر لحظه دود از دل برآری؟

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۷ - تدبیر جمشید و خورشید برای عزیمت به چین

 

ملک فغفورش اندر بارگه برد

بدو تاج و سریر و ملک بسپرد

به شاهی بر سر تختش نشاندند

ملک جمشید را فغفور خواندند

بزرگان گوهر افشاندند بر جم

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۸ - اندرز

 

دلا زن خیمه بیرون زین مخیم

که بیرون زین ترا کاخیست خرم

اساس عمر بر بادی نهادن

بدین بنیاد بنیادی نهادن

خرد داند که کار عاقلان نیست

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۹ - حکایت

 

شنیدستم که با مجمر شبی شمع

پیامی کرد روشن بر سر جمع

که ای مجمر چرا هستی بر آذر؟

منم از تو بسی با آبروتر

چو از انفاس تو هردم ملول است

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۱۱ - شکایت از پیری

 

به پایان شد شب عیش ملاهی

سپیدی گشت پیدا در سیاهی

شب عیش و جوانی بر سر آمد

شبم را صبح صادق در برآمد

اگر چه صبح دارد خوش صفایی

[...]

سلمان ساوجی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode