گنجور

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳

 

درین ره گر به ترک خود بگویی

ببینی کان چه می‌جویی خود اویی

تو جانی و چنان دانی که: جسمی

تو دریایی و پنداری که جویی

تویی در جمله عالم آشکارا

[...]

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ چهاردهم

 

خیال کژ مبر اینجا و بشناس

هر آن کو در خدا گم شد خدا نیست

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ پانزدهم

 

نمی‌رفتم بلا شد بوی زلفش

خراب اندر پی آن بویر فتم

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ بیست و پنجم

 

ز یک یک ذره سوی دوست راه است

و یا در چشم تو عالم سیاه است

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ بیست و هشتم

 

حریفی می‌کنم با هفت دریا

اگرچه زور یک شبنم ندارم

عراقی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode