گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

ترا با ما اگر صلحست جنگست

نمی دانم دگر بار این چه ینگست

به نقلی زان دهان کامم برآور

نه آخر پسته در بازار تنگست

چرا این قامت همچون کمانم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

نشان بی نشانان بی نشانیست

زبان بی زبانان بی زبانیست

دوای دردمندان دردمندیست

سزای مهربانان مهربانیست

ورای پاسبانی پادشاهیست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

مسیح روح را مریم حجابست

بهشت وصل را آدم حجابست

دلا در عاشقی محروم چه جوئی

که پیش عاشقان محرم حجابست

برو خود همدم خود باش اگرچه

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

رخت خورشید را یات جمالست

خطت تفسیر آیات کمالست

هلال ارزانک هر مه بدر گردد

چرا پیوسته ابرویت هلالست

خیالت بسکه می آید بچشمم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

حدیث جان بجز جانان نداند

که جز جانان کسی در جان نداند

مرا با درد خود بگذار و بگذر

که کس درد مرا درمان نداند

روا باشد که دور از حضرت شاه

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

دلم بی وصل جانان جان نخواهد

که عاشق جان بی جانان نخواهد

دل دیوانگان عاقل نگردد

سر شوریدگان سامان نخواهد

روان جز لعل جان افزا نجوید

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

همه گنج جهان ماری نیرزد

گل بستان او خاری نیرزد

ببازاری که نقد جان روانست

رخی چون زر بدیناری نیرزد

اگر صوفی می صافی ننوشد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

زهی زلفت گرهگیری پر از بند

لب لعلت نمک دانی پر از قند

نقاب ششتری از ماه بگشای

طناب چنبری بر مشتری بند

سرم بر کف ز دستان تو تا کی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

زهی تاری زلفت مشک تاتار

گل روی تو برده آب گلنار

از آن پوشم رخ از زلفت که گویند

نمی باید نمودن زر بطرّار

بود بی لعل همچون ناردانت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

خوشا با دوستان در بوستان گل

که خوش باشد بروی دوستان گل

شکوفه موبدست و ابر دایه

صبا رامین و ویس دلستان گل

سمن را شد نفس باد و روان آب

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

اشارت کرده بودی تا بیایم

بگو چون بی سر و بی پا بیایم

من شوریده دل را از ضعیفی

ندانی باز اگر فردا بیابم

گرم رانی بگو تا بازگردم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

برآمد بانگ مرغ و نوبت بام

کنون وقت میست و نوبت جام

چو کار پختگان بی باده خامست

بدست پختگان ده باده خام

بهر ایامی این عشرت دهد دست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

خوشا چشمی که بیند روی ترکان

خنک بادی که آرد بوی ترکان

می نوشین و نوشانوش مستان

در اردو و هیاهوی ترکان

دل شیرافکنان افتاده در دام

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

نه درد عشق می یارم نهفتن

نه ترک عشق می یارم گرفتن

نگردد مهر دل در سینه پنهان

بگل خورشید چون شاید نهفتن

غربیست از کسانی کاشنایند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳

 

چو دستان برکشد مرغ صراحی

برآید نوحهٔ مرغ از نواحی

قدح در ده که چشم مست خوبان

قد اتّضحت لنا ای اتّضاح

الا والله لا اسلو هواهم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶

 

ببار ای لعبت ساقی شرابی

بساز ای مطرب مجلس ربابی

چو دور عشرت و جامست بشتاب

که هر دم میکند دوران شتابی

دل پر خون من چندان نماندست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۶

 

پری‌رویی که از ما ناورد یاد

چو نامت بنگری هشت است و هفتاد

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۳۴

 

دلا جان در ره جانان حجابست

غم دل در جهان جان حجابست

اگر داری سری بگذر ز سامان

که در این ره سر و سامان حجابست

ز هستی هر چه در چشم تو آید

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

خدا را از سر زاری بگوئید

که آخر ترک بیزاری بگوئید

چو زور و زر ندارم حال زارم

بمسکین حالی و زاری بگوئید

غریبی از غریبان دور مانده

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

بسالی کی چنان ماهی برآید

و گر آید ز خرگاهی بر آید

چون رخسارش ز چین جعد شبگون

کجا از تیره شب ماهی بر آید

اگر آئینه چینست رویش

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode