گنجور

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۲

 

منم امروز دور از مشرب خویش

بسر پویان بسوی مطلب خویش

بلعلت تشنه شد آب روانم

رها کن تشنه را در مشرب خویش

تو خورشیدی و من بی نور رویت

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳

 

نظر کن روی آن دلبر ببین شمع

که عالم پر ز نورست از چنین شمع

چراغ وهم بنشان وز سر سوز

چو پروانه بزن خود را برین شمع

چه پوشی آتش عشقش بدامن

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۱

 

مرا از عشق تو دستیست بر دل

مرا از دست تو پاییست در گل

مرا از نقطه خالت زده موج

محیط عشق تو در مرکز دل

مرا در عالم دل خسروانند

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰

 

تنی داری بسان خرمن گل

عرق از وی روان چون روغن گل

صبا از رشک اندام چو آبت

فگنده آتش اندر خرمن گل

چمن از خجلت روی چو ماهت

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۲

 

چو بیند روی تو ای نازنین گل

کند بر تو هزاران آفرین گل

تو با این حسن اگر در گلشن آیی

نهد پیش رخت رو بر زمین گل

اگر بلبل کند ذکر تو در باغ

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۸

 

چو روی تو گل رنگین ندیدم

ترا چون گل وفا آیین ندیدم

من اندر مرکز رخسار خوبان

چو خالت نقطه مشکین ندیدم

ندیدم چون تو کس یا کس چو تو نیست

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۷

 

ایا عشقت گرفته عالم جان

غمت ریش دلست ومرهم جان

تو شیرین لب همی دانی که مارا

چه شور افگنده ای در عالم جان

دل عشاق بردی وترا نیست

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۵

 

برنگ خود نیم زآن رو وزآن مو

که گل را رنگ بخشد مشک را بو

دو چشمم خیره شد در وی ندانم

نگارستان فردوس است یارو

ندارد هیچ خوبی فر آن ماه

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۰

 

کسی کو عشق بازد بارخ تو

کند جان طرح با زیبا رخ تو

سر خود بر بساط عشقت ای شاه

ببازم تا بمانم با رخ تو

بساط نظم گستردم دگربار

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۰

 

دلا با عشق کن پیمان و می رو

قدم در نه درین میدان و می رو

درین کو خفتگان ره نوردند

درآ در زمزه ایشان و می رو

دل اندر بند جان جانان نیابی

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۵

 

بدیدم بر در یار ایستاده

چو من بودند بسیار ایستاده

بسوز سینه وآب دیده چون شمع

بشب در خدمت یار ایستاده

برآن نقطه که در مرکز نگنجد

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۳

 

تویی از اهل معنی بازمانده

چنین از دین بدنیی بازمانده

بدین صورت که جانی نیست دروی

مدام از راه معنی بازمانده

زمعنی بی خبر چون اهل صورت

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۵

 

خداوندا نگارم را بمن ده

نگارم را خداوندا بمن ده

فلان را از میان جمله خوبان

خداوند اکرم فرما بمن ده

من از هستی خود سیر آمدستم

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۲

 

الا ای شمع دل را روشنایی

که جانم با تو دارد آشنایی

چو دل پیوست با تو گو همی باش

میان جان و تن رسم جدایی

گرفتار تو زآن گشتم که روزی

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲

 

بباغی در بدیدم پار گل را

مگر گفتم تویی ای یار گل را

خطای خویشتن امسال دیدم

که نسبت با تو کردم پار گل را

وگر بویت ز دیوارش درآید

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵

 

بیا بلبل که وقت گفتن تست

چو گل دیدی گه آشفتن تست

بعشق روی گل قولی همی گوی

کزین پس راستی در گفتن تست

مرا بلبل بصد دستان قدسی

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۴

 

چه خواهد کرد با شاهان ندانم

که با چون من گدایی عشقت این کرد

از اول مهربانی کرد و آنگاه

چو با او مهر ورزیدیم کین کرد

گدایی بر سر کویت نشسته

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۵

 

نگارا کار عشق از من نیاید

ز بلبل جز سخن گفتن نیاید

خرد اسرار عشقت فهم نکند

ز نابینا گهر سفتن نیاید

ننالد بهر تو جز زنده جانی

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۰

 

نصیحت می‌کنم بشنو بر آن باش

به دل گر مستمع بودی به جان باش

چو ملک فقر می‌خواهی به همت

برو بر تخت دل سلطان‌نشان باش

به تن گر همچو انسان بر زمینی

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۷ - قال علی لسان الولی المشار الیه والقطب المدار علیه

 

من آن آیینهٔ معنی نمایم

که از مرآت دل زنگی زدایم

چو موسی علم جوی از من که چون خضر

بدانش منبع آب بقایم

چو روح الله با نفاس مطهر

[...]

سیف فرغانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode