گنجور

وحشی بافقی » ناظر و منظور » مثقب خامه را بر گوهر نهادن و رشته‌های گوهر معنی را ترتیب دادن در ایثار تاجداری که گوهر ذاتش باعث دریای آفرینش است و جوهر صفاتش منشاء فیض ارباب بینش است

 

رقم سازی که این زیبا رقم زد

نوشت اول سخن نام محمد

چه نام است اینکه پیش اهل بینش

شده نقش نگین آفرینش

ز بس کز میم و حایش گشت محفوظ

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » ناظر و منظور » طلوع کردن اختر معانی از افق سپهر نکته دانی در تعریف شبی که اخترش طعنه بر نور بدر می‌زد و صحبتش طعنه بر شام قدر

 

شبی چون روز شادی عشرت افزای

جهان روشن ز ماه عالم آرای

ز عالم زاغ پا بیرون نهاده

خروس از صبحدم در شک فتاده

نشسته گوشه‌ای مرغ مسیحا

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » ناظر و منظور » رو به میدان معانی کردن و تیغ دو زبان برآوردن در مدح شهسواری که از دو انگشت نوک تیغ دو سر دیدهٔ شرک را کور نمود و از بنان ذوالفقار پیکر باب خیبر گشاده

 

از آنرو صبح این روشندلی یافت

که چون ما در دلش مهر علی تافت

ز مهر او منور خانهٔ خاک

به نام او مزین مهر افلاک

قضا چون رایت هستی برافراخت

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » ناظر و منظور » در منشاء انشاء این نامه غریب‌المعانی و باعث تصنیف این نسخهٔ نادر بیانی

 

شبی سامان ده سد ماتم وغم

غم افزا چون سواد خط ماتم

به رنگ چشم آهو مهره گل

فلک بر صورت بال عنادل

ز بس تاریکی شب نور انجم

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » ناظر و منظور » پایهٔ سریر معانی بر عرش نهادن و گام فکر در عرصهٔ سپهر گشادن در مدح شهسواری که فضای هستی گویی از اقلیم اوست

 

چو این گنج هنر ترتیب دادم

ز هر جوهر در او درجی نهادم

شدم جویندهٔ زیبنده اسمی

که حفظ گنج را سازم طلسمی

به کام فکر ملکی چند گشتم

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » ناظر و منظور » حکایت ناقل این مقاله و شکایت قایل این رساله در بی‌وفایی یاران ریایی و دلایل بر فضیلت گوشهٔ تنهایی

 

دلا برخیز تا کنجی نشینیم

ز ابنای زمان کنجی گزینیم

عجب دوری و ناخوش روزگاریست

نه بر مردم نه بر دور اعتباریست

اگر سد سال باشی با کسی یار

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » ناظر و منظور » شیر حکمت از پستان خامه گشادن و طفل فسانه را در مهد خیال پرورش دادن در آغاز حکایت عشقبازی و ابتداء روایت نکته سازی

 

نوا پرداز قانون فصاحت

چنین زد چنگ بر تار حکایت

که بود اقلیم چین را شهریاری

به تخت شهریاری کامکاری

به تاج نامداری سربلندی

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » ناظر و منظور » لوح معنی در دامن حکایت نهادن و زبان به درس نکته گشادن در تعریف مکتبی که لعبت خانهٔ چین از او نشانه‌ایست و حدیث خلدبرین افسانه‌ای

 

دبیر مکتب نادر بیانی

چنین گوید ز پیر نکته دانی

که مکتبخانه‌ای گردید تعیین

چه مکتب، خانه‌ای پر لعبت چین

گلستانی ز باد فتنه رسته

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » ناظر و منظور » بیان خوابی و اظهار اضطرابی که ناظر را از راز پنهان از بی‌صبری خبر داده و داغ ناصبوریش بر جگر نهاده و حکایت مفارقت و شکایت مهاجرت

 

چنین گفت آن ادیب نکته پرداز

که درس عاشقی می‌کرد آغاز

که منظور از وفا چون گل شکفتی

حکایتهای مهر آمیز گفتی

به نوشین لعل آن شوخ شکر خند

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » ناظر و منظور » بی‌تابی ناظر از شعلهٔ جدایی و اضطراب نمودن از داغ بینوایی و خویشتن را بر مشق جنون داشتن و شرح درون خویش بر چهرهٔ معلم نگاشتن

 

چو آن زرین قلم از خانهٔ زر

کشید از سیم مدبر لوح اخضر

سرای چرخ خالی شد ز کوکب

چو آخرهای روز از طفل مکتب

به مکتبخانه حاضر گشت ناظر

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » ناظر و منظور » رفتن معلم به در خانهٔ دستور و بیان کردن عشق ناظر نسبت به منظور و مقدمهٔ درد فراق و آغاز حکایت اشتیاق

 

چو طفل روز رفت از مکتب خاک

سواد شب نمود از لوح افلاک

معلم بر در دستور جا کرد

حدیث خود به خاصانش ادا کرد

به دستور از معلم حال گفتند

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » ناظر و منظور » بیان ظلمت شب دوری و اظهار محنت مهجوری و شرح حال ناظر دور از وصال منظور و صورت احوال او در پایداری

 

اسیر درد شبهای جدایی

چنین نالد ز درد بینوائی

که شد چون مشعل مهر منور

نگون از طاق این فیروزه منظر

برآمد دود از کاشانهٔ خاک

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » ناظر و منظور » ناقهٔ خیال در وادی سخن راندن و لعبت نظم را در هودج اندیشه نشاندن در رفتن ناظر از اقلیم وصال و خیمه زدن در سرمنزل رنج و ملال

 

سفر سازندهٔ این طرفه صحرا

به عزم کارسازی زد چنین پا

که چون دستور از آن راز آگهی یافت

رخ از ذوق بساط خرمی تافت

به خود زد رأی در تغییر فرزند

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » ناظر و منظور » یاد نمودن ناظر از بزم آشنایی و ناله کردن از اندوه جدایی و شکایت بخت نامساعد بر زبان آوردن و حکایت طالع نامناسب بیان کردن

 

حدا گویندهٔ این طرفه محمل

چنین محمل کشد منزل به منزل

که ناظر بر سواد شهر می‌دید

ز درد ناامیدی می‌خروشید

به خود می‌گفت هر دم از سر درد

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » ناظر و منظور » در تعریف محیطی که موجش با قوس قزح برابری می‌کرد و کشتیش به زورق آفتاب سر در نمی‌آورد

 

گهر پاشی که این گوهر گزین کرد

به سوی بحر معنی رو چنین کرد

که ناظر رخش راندی با رفیقان

به دل صد کوه غم از بار حرمان

به روز و شب و بیابان می‌بریدند

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » ناظر و منظور » خبر یافتن منظور از رفتن ناظر و برون آمدن از شهر آشفته خاطر و به کاروان مقصود رسیدن و از نامهٔ ناظر شادمان گردیدن

 

فسون سازی که این افسون نماید

بدینسان بر سر افسانه آید

کزین معنی خبر چون یافت منظور

که ناظر شد ز بزم خرمی دور

دمی از فکر این خالی نمی‌بود

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » ناظر و منظور » رفتن آن شهسوار شهب تازیانه و شاهباز فلک آشیانه به جست و جوی آن آهوی سر در بیابان محنت نهاده و آن طایر دور از مقام عزت فتاده

 

سوار رخش تاز دشت دعوی

چنین راند از پی نخجیر معنی

که روزی چند از این حالت چو بگذشت

که سوی شهر منظور آمد از دشت

به نزدیک پدر یک روز جا کرد

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » ناظر و منظور » رسیدن آن گل نودمیدهٔ چمن رعنایی و سرو تازه رسیدهٔ گلشن زیبایی به مرغزاری که پنجهٔ چنارش شاخ بیداد شکستی و آفتاب بلند پایه در سایه بیدش نشستی

 

سمند ره نورد این بیانان

بزد راه سخن زینسان به پایان

که چون منظور دور از لشکری گشت

خروشان همچو سیل افتاد در دشت

ز دل می‌کرد آه سرد و می‌رفت

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » ناظر و منظور » رسیدن رسولان قیصر به زمین بوس شاه مصر کشور و حرف ناامیدی شنیدن و پا از سر بزم خسروی کشیدن و مقدمهٔ جدال و آغاز قتال

 

صف آرایندهٔ این طرفه لشکر

چنین لشکر کشد کشور به کشور

که هر صبح اینچنین تا شام منظور

نمی‌گشت از حریم خسروی دور

ز چشمش اهل مجلس مست حیرت

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » ناظر و منظور » نامه جنون ناظر در کشتی و به طوق دیوانگی گردن نهادن

 

سلاسل ساز این فرخنده تحریر

کشد زینگونه مطلب را به زنجیر

که ناظر داشت در کشتی نشیمن

ز ابر دیده دریا کرد دامن

شدی هر روز افزون شوق یارش

[...]

وحشی بافقی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode