گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

سپاس و آفرین آن پادشا را

که گیتی را پدید آورد و ما را

بدو زیباست ملک و پادشایی

که هرگز ناید از ملکش جدایی

خدای پاک و بی همتا و بی یار

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲ - گفتار اندر ستایش محمد مصطفى علیه السلام

 

کنون گویم ثناهای پیمبر

که ما را سوی یزدانست رهبر

چو گمراهی ز گیتی سر برآورد

شب بی دانشی سایه بگسترد

بیامد دیو و دام کفر بنهاد

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرل‌بک

 

سه طاعت واجب آمد بر خردمند

که آن هر سه به هم دارند پیوند

ازیشانست دل را شادکامی

وزیشانست جان را نیک‌نامی

دل از فرمان این هر سه مگردان

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴ - گفتار اندر ستایش خواجه ابو نصر منصور بن مهمد

 

چو ایزد بنده‌ای را یار باشد

دو چشم دولتش بیدار باشد

ز پیروزی به دست آرد همه کام

ز بهروزی به چنگ آرد همه نام

کجا چیزی بود زیبا و شهوار

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را

 

چو سلطان معاصم شاه شاهان

به فال نیک آمد در صفاهان

به شادی دید شهری چون بهاری

چو گوهر گرد شهر اندر حصاری

خلاف شاه او را کرده ویران

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶ - گفتار اندر ستایش عمید ابو الفتح مظفر

 

چه خواهی نیک‌تر زین ای صفاهان

که گشتی دار ملک شاه شاهان

همی رشک آرد اکنون بر تو بغداد

که او را نیست آنچ ایزد ترا داد

شهنشاهی چو سلطان معظم

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷ - برون آمدن سلطان از اصفهان و داستان گویندهء کتاب

 

چو کوس از درگه سلطان بغرّید

تو گفتی کوه و سنگ از هم بدرّید

به خاور مهر تابان رخ بپوشید

به گردون زهره را زَهره بجوشید

سپاهی رفت بیرون از صفاهان

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین

 

نوشته یافتم اَنْدَر سَمَرها،

زِ گُفْتِه‌ْیْ راوِیانَ انْدر خَبَرها،

که بودَ انْدر زَمانه شهریاری؛

به شاهی کامگاری بَخْتْ‌یاری.

همه شاهان، مَر او را، بَنده بودند؛

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹ - خواستن موبد شهرو را و عهد بستن شهرو با موبد

 

چنان آمد که روزی شاهِ شاهان،

که خوانْدَنْدَش همی موبد منیکان،

بِدید آنْ سیم‌تَن، سروِ روان را،

بُتِ خَندان و ماهِ بّانُوان را.

به تنهایی، مَر او را پیشِ خود خوانْد.

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر

 

جهان را رنگ و شِکل بی‌شمارست.

خِرَد را بافرینش کارزارست.

زمانه، بندها، داند نهادَن،

که نَتْواند خِرَد آن را گُشادن.

نِگر کاین دام طُرفه چون نهاده‌ست،

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱ - نامه نوشتن دایه نزد شهرو و کس فرستادن شهرو به صلب ویس

 

چو قَدِّ ویسِ بُت‌پیکر چنان شد،

که همبالای سرو بوستان شد،

شد آگنده بلورین بازوانش؛

چو یازنده کمندِ گیسوانش.

سر زلفش به گل‌بَر سایه گسترد.

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۲ - دادن شهرو ویس را به ویرو و مراد نیافتن هر دو

 

چو مادر دید ویسِ دلستان را،

به گونه خوار کرده گلستان را،

بدو گفت: «ای همه خوبی و فرهنگ،

جهان را از تو پیرایه‌ست و اورنگ.

ترا خسرو پدر، بانوت مادر؛

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

چو بدفرجام خواهد بُد یکی کار

هم از آغاز او آید پدیدار

چو خواهد بود سال بد به گیهان

پدید آیدْش خشکی در زمستان

درختی کاو نباشد راست بالا

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۴ - خبردار شدن موبد از خواستن ویرو ویس را و رفتن به جنگ

 

چو داد آن آگهی مر شاه را زرد

رخان از خشم شد مر شاه را زرد

رخی کز سرخیش گفتی نبیدست

بدان سانی که گفتی شنبلیدست

ز بس خوی کز سر و رویش همی تاخت

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۵ - آگاه شدن ویرو از آمدن موبد بهر جنگ

 

چو از شاه آگهی آمد به ویرو

که هم زو کینه دارد هم ز شهرو

ز هر شهری و از هر جایگاهی

همی آمد به درگاهش سپاهی

بدان زن خواستن مر هرچه مهتر

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو

 

چو از خاور بر آمد اختران شاه

شهی کش مه وزیرست آسمان گاه

دو کوس کین بغرید از دو درگاه

به جنگ آمد دو لشکر پیش دو شاه

نه کوس جنگ بود آن دیو کین بود

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۷ - آمدن شاه موبد به گوراب به جهت ویس

 

چو خورشید بتان ویس دلارام

تن خود دید همچون مرغ در دام

به فندق مشک را از سیم برکند

ز نرگس بر سمن گوهر پراگند

خروشان زار با دایه همی گفت

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را

 

چو ویس دلبر این پیغام بشنید

تو گفتی زو بسی دشنام بشنید

حریرین جامه را بر تن زدش چاک

بلورین سینه را می‌کوفت بی باک

چو او زد چاک بر تن پرنیانش

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۹ - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال

 

شهنشه را خوش آمد پاسخ زرد

همانگه نزد شهرو نامه‌ای کرد

به نامه در، سخنها گفت شیرین

به گوهر کرده وی را گوهر آگین

فراوان دانش و گفتار زیبا

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۰ - آگاهى یافتن ویرو از بردن شاه ویس را

 

چو ویرو از شهنشاه آگاهی یافت

ز تارم باز گشت و تیره بشتافت

چو او آمد شهنشه بود رفته

به چاره ماهرویش را گرفته

هزاران گوهر زیبا سپرده

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۶
sunny dark_mode