گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

درین کز دل بدی با من شکی نیست

که خوبان را زبان با دل یکی نیست

چو نی یک استخوانم نیست درتن

که بر وی از تو زخم ناوکی نیست

بهر دردم که خواهی مبتلا کن

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲

 

ز تب نالان شدی جانان عاشق

بلا گردان جانت جان عاشق

ز سوز نالهٔ عاشق گدازت

به گردون می‌رسد افغان عاشق

تب گرم تو عالم را سیه کرد

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - این قصیدهٔ را به جهت محمد نامی گفته

 

به ساحل خواهد افتادن دگر بار

دری از جنبش دریای اسرار

بنان در کشف رازی خواهد آورد

زبان کلک را دیگر به گفتار

حدیث لطف و بی‌لطفی مولی

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - وله فی‌المثنوی

 

بحمدالله کز الطاف الهی

مزین شد دگر اورنگ شاهی

زنو کوس بشارت کوفت گردون

در استقلال نواب همایون

منادی زن برای سجدهٔ عام

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - فی مرثیه امام حسین علیه‌السلام

 

به نال ای دل که دیگر ماتم آمد

بگری ای دیده ایام غم آمد

گل غم سرزد از باغ مصیبت

جهان را تازه شد داغ مصیبت

جهان گردید از ماتم دگرگون

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - ایضا فی مدحه

 

بحمدالله که قیوم توانا

قدیم واجب التعظیم دانا

بساط استراحت گسترنده

جهان آرای گیتی پرورنده

ریاض سلطنت را تازگی داد

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - وله ایضا

 

درین گلزار کز تاثیر صحبت

مبدل میشود خواری به عزت

سعادت سایه بر نخلی که انداخت

ز دولت سر به اوج رفعت افراخت

ازین نخلست واین صورت هویدا

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - این چند بیت دیگر جهت نقش خلاصه خمسه‌ای که بخط میرمعزالدین مرقوم گردیده است گفته

 

حلی بندی که بی‌جنبیدن دست

عروسان را به قدرت حیله‌ها بست

عروس این سخن را زیوری داد

که هرجا زیور بد رفت برباد

ز شعر شاعر شیرین فسانه

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - این ابیات مثنوی حسب‌الحال گفته در عذر ارسال شعر به بزرگی که شعر می‌گفته

 

من آن اعرابیم اندر دل بر

که آنجا مرغ جان را سوختی پر

تمام عمر آب شور می‌خورد

گمانی هم به آب خوش نمی‌برد

قضا را روزی اندر نوبهاران

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹ - ایضا در مرثیه

 

مه اوج سیادت میر جعفر

ز علم جعفری چون کامجو شد

به ملک دانش از نوسکه‌ای زد

که نقد علم ازو بس تازه رو شد

چو باد آن گاه راه کعبه سر کرد

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۷

 

نمودیم این دو در وقف از ره صدق

برین مسجد که نورش رفته تا سقف

چو تاریخش طلب کردند گفتم

برین مسجد نمودیم این دو در وقف

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۳

 

همان اوج دولت شاه یحیی

که پروازش گذشت از ذروهٔ ماه

به تنگ آمد دلش ناگه ازین بوم

ز هم پروازی اقران و اشباه

چو بود از زمرهٔ همت بلندان

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۶

 

زهی بر حشمت گردون اساست

ز حیرت دیدهٔ افلاک خیره

به من لطف دی و امروزت آخر

چه باشد گر بود بر یک و تیره

نمائی گر به جای لطف موعود

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

سخن طی می‌کنم ناگاه در خواب

در آن بی‌گه که در جو خفته بود آب

به گوش آمد صدایی در چنانم

که کرد از هزیمت مرغ جانم

چنان برخاستم از جا مشوش

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲

 

چه گویم نطقم آن قدرت ندارد

که اینجا کلک خود در جنبش آرد

کند آغاز ناخوش داستانی

برد خوشحالی از طبع جهانی

محتشم کاشانی
 
 
sunny dark_mode