گنجور

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

فلک گردباد ره کاروانت

زمین گرد نعلین سرو روانت

خضر برگ سبزی ز گلزار جودت

مسیحی بود شبنم بوستانت

مراد از شب لیلة القدر باشد

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - مثنویات به طرز مناجات

 

خداوندا بکن روشن دلم را

برآر از تیره گی آب و گلم را

پر است از گرد کلفت سینه من

به زنگار آشنا آئینه من

گناهی کرده ام اندیشه ناکم

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - نعت

 

بیا ای ساقی میخانه آباد

برآر از آستین بازوی امداد

به خاک افتاده ام چون سایه تاک

گرم سازد مرا بردار از خاک

به دام نفس بی پروا اسیرم

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - مثنوی به طرز نعت

 

دم صبح آفتاب عالم آرا

کشاد از هر طرف بهر تماشا

دماغم گشت خالی از بخارات

نهادم روی بر طوف مزارات

به چشمم روضه ای بنمود از دور

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در صفت شهر بخارا گفته ملا سیدا

 

خوشا شهر بخار و خاک پاکش

که مشک سوده می ریزد ز خاکش

چو شهر مصر باشد یوسف آرا

خرابش هفت کشور چون زلیخا

چو گل خوبانش از عصمت مزین

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - در تعریف چهار باغ باقی جان

 

یکی باغیست در شهر بخارا

علم باشد به باغ شهرآرا

چه باغ او را بود فردوس سرکار

به گرد او زده از مشک دیوار

بود شفاف چون مینای گردون

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - در تهنیت تخت حضرت فردوس مکانی

 

بهار معدلت سبحانقلی خان

بخار از مقدم او شد گلستان

چه شد صاحبقران ملک اقبال

چه شده آئینه خورشید تمثال

به ذاتش فتح و نصرت آفرین گوی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - در مذمت دزدی که خانه سیدا را غارت کرد

 

شبی از مقتضای آسمانی

دلم کرد آرزوی کامرانی

مرا بود آشنای عیش پرور

مهیا داشت دایم شیر و شکر

چه یار از پای تا سر مهربانی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - در تعریف خواجه میرزاجان بقال

 

دلم را برده سرو جامه زیبی

بهشتی طلعتی آدم فریبی

ز سودایش پریشان خوبرویان

خریداران به هر جانب پریشان

دکانش شمع بقالان عالم

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - در تعریف خواجه میرزا محمد شسته گر

 

نگار شسته گر آب نبات است

دکانش چشمه آب حیات است

لباسش پاک همچون چشم انجم

به دامانش توان کردن تیمم

برد هر کس لباس خود به شستن

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - در بیان تعریف و توصیف نانوا

 

نگار نانوا آتش مزاج است

ز نانش دین و ایمان را رواج است

چه نان رخسار خوبان گل اندام

چه نان در چرب و نرمی مغز بادام

تماشایش برد از جا گدا را

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۵ - در تعریف خواجه شفیع نقاش

 

بت نقاش دارد نقش شیرین

خرابش خانه صورتگر چین

نگارین پنجه اش از خون بلبل

کفش برگ گل انگشتان رگ گل

نی کلکش ز رنگ داغ لاله

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - در بیان تعریف و توصیف شاطر پسری

 

نگار شاطری دارد رخم زرد

نه شاطر بلکه خورشید جهانگرد

نزاکت جلوه او را هم آغوش

خرام قامتش از دل برد هوش

لبانش همچو آب زندگانی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۷ - در بیان تعریف نجار چنین می فرمایند

 

بت نجار من سرویست یکتا

ز سر تا پای پیوند از تماشا

صنوبر ایستاده بر دکانش

تو را شد خویش را از بندگانش

به باغ آرزو سرو تمنا

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۸ - در بیان تعریف طشت گر چنین گوید

 

نگار طشتگر دارد دل سخت

مرا باشد چو انگشتش سیه بخت

چو انگشت از سوادش منفعل شام

ره آمد شدن گم کرده ایام

دکان اوست پر از آتش گل

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۹ - در تعریف قصاب پسر گوید

 

مه قصاب من شوخیست خونریز

به خونم کرده تیغ غمزه را تیز

شکسته آستین بهر هلاکم

ز دست خنجر او سینه چاکم

بر آید شعله چون شمع از زبانم

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰ - در بیان حضرت عبیدالله خان شهربخارا را آئین بستن

 

بحمدالله که بعد از روزگاری

به روی تخت آمد شهریاری

چه شه شاهنشه فرخنده اقبال

چه شه شهزاده خورشید تمثال

به کنعان کرم یعقوب جاهی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۰۶ - قالب تراش

 

بت قالب تراش سیم غبغب

تو را شد خویش را درویش قالب

سیدای نسفی
 
 
sunny dark_mode